کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیولی
لغتنامه دهخدا
تیولی . [ وُ ] (اِخ ) در قدیم تیبور . شهری در ایتالیا از نواحی روم است که 17000 تن سکنه دارد و مناظر اطراف شهر زیباست . معبد سی بیل و وستا در این شهر واقع است و آبشار مشهوری دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه ٔ تیوولی شود.
-
تیولی
دیکشنری فارسی به عربی
اقطاعي
-
واژههای مشابه
-
ملک تیولی
دیکشنری فارسی به عربی
ضيعة اقطاعية
-
جستوجو در متن
-
feudal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فئودالی، ملوک الطوایفی، تیولی، وابسته به تیول
-
manors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانور ها، ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ
-
ضيعة اقطاعية
دیکشنری عربی به فارسی
ملک اربابي , ملک تيولي , منزل , خانه بزرگ
-
manor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانور، ملک اربابی، ملک تیولی، خانه بزرگ
-
خانه واری
لغتنامه دهخدا
خانه واری . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) خانواری . || نوعی مواجب تیولی است . نوعی تیول است .
-
اقطاعي
دیکشنری عربی به فارسی
تيول گراي , تيولي , ملوک الطوايفي , وابسته به تيول , فلودال
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جنادب . فتح دمشق در عهد عمر دریافت و اقطاعی (تیولی ) در آنجا بدست آورد. (الاصابه قسم سوم ج 2 ص 60).
-
پری
لغتنامه دهخدا
پری . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) لقب و منصب پر . || اقطاع و تیولی که متعلق به مقام پر بود. || مقام اعضاء مجلس لردها در انگلستان معاصر. || مقام اعضاء مجلس عالی فرانسه از 1815 تا 1848 م .
-
حکیم
لغتنامه دهخدا
حکیم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیاش ، معروف به اعور کلبی . وی شاعری نیکو بود، و در دمشق به بنی امیه پیوست و در مزه سکونت جست آنگاه بکوفه منتقل گشت . میان وی و کمیت بن زید مفاخره بود. اسامه خال اعور معاویه را بیامد وی بدو گفت : برای خود منزلتی بگزین . او م...
-
دفاتر
لغتنامه دهخدا
دفاتر. [ دَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ دفتر. (اقرب الموارد) (دهار). دفترها. کتابچه ها. نامه ها. روزنامه ها. طومارها. (ناظم الاطباء). رجوع به دفتر شود : سپیدرویم چون روز تا به مدحت توسیاه کردم چون شب دفاتر و الواح . مسعودسعد.هر یک از یوزباشیان در دور حرم محترم ...