کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیمارداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیمارداری
/timārdāri/
معنی
۱. غمخواری.
۲. پرستاری.
۳. توجه و سرپرستی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پرستاری، حضانت، خدمتکاری، غمخواری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیمارداری
واژگان مترادف و متضاد
پرستاری، حضانت، خدمتکاری، غمخواری
-
تیمارداری
لغتنامه دهخدا
تیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی غلبه کرد و دیوانه شد... مأمون به همدان رسیده بود... سراج خادم را بفرستاد تا او را بدست خ...
-
تیمارداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] timārdāri ۱. غمخواری.۲. پرستاری.۳. توجه و سرپرستی.
-
جستوجو در متن
-
مریضداری
واژگان مترادف و متضاد
بیمارداری، پرستاری، تیمارداری، تیمارکشی
-
حضانت
واژگان مترادف و متضاد
پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری
-
مسافرپردازی
لغتنامه دهخدا
مسافرپردازی . [ م ُ ف ِ پ َ ] (حامص مرکب ) مهمانداری و پذیرایی از مسافران و تیمارداری از آنان .
-
اهتمام
واژگان مترادف و متضاد
۱. تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی ۲. تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همتگماری
-
ناخوش داری
لغتنامه دهخدا
ناخوش داری . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) در تداول ، پرستاری بیمار. بیمارداری . تیمارداری بیمار.
-
مهمان نوازی
لغتنامه دهخدا
مهمان نوازی . [ م ِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل مهمان نواز. تیمارداری و تعهد و اهتمام کردن در کار مهمان .
-
شوهرداری
لغتنامه دهخدا
شوهرداری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) تیمارداری زن شوی را. شوهر را نگهداری کردن . با شوهر به سر بردن .- امثال :همسایه ها یاری کنیدتا من شوهرداری کنم .
-
پژردن
لغتنامه دهخدا
پژردن . [ پ ِ ژُ دَ] (مص ) (در تداول عامه ) مروسیدن بیمار را. طفل را وپیر را پرستاری کردن . تر و خشک کردن طفل یا بیمار. تیمارداری . (و لفظ بَجرَمق آذری از این کلمه آید).
-
تیمارخواری
لغتنامه دهخدا
تیمارخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل تیمارخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هلاکم کردی از تیمارخواری عفاک اﷲ زهی تیمارداری .نظامی .
-
عهد
لغتنامه دهخدا
عهد. [ ع َ هَِ ] (ع ص ) آنکه تیمارداری امور ولایت کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دوست دارنده ٔ ولایتها و عهدها، و آنکه عهده دار امور باشد. (از اقرب الموارد).
-
پرستاری
لغتنامه دهخدا
پرستاری . [ پ َ رَ ] (حامص ) تیمار. خدمت . حضانت . تیمارداری . زواری : زهد در دنیاو پرستاری اولی القربی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || بیمارداری . بیماروانی . بیماربانی . تمریض .- پرستاری کردن ؛ تیمار داشتن .