کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیل
/til/
معنی
نقطه؛ خال.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خال ، نقطه .
-
تیل
لغتنامه دهخدا
تیل . (اِ) به معنی نقطه و خال را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). از برساخته های فرقه ٔ آذرکیوان است . رجوع به فرهنگ دساتیر شود.
-
تیل
لغتنامه دهخدا
تیل . (اِخ ) دهی از دهستان شاهروداست که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و 564 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
تیل
لغتنامه دهخدا
تیل . (اِخ ) دهی از دهستان شرفخانه است که در بخش شبستر شهرستان تبریز واقع است و 2685 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
تیل
لغتنامه دهخدا
تیل . [ ت َ ] (ع اِ) تار فلزی . مفتولی از طلا یا آهن یا نقره . تار برنجی در آلات موسیقی . (از دزی ج 1 ص 156).
-
تیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] til نقطه؛ خال.
-
تیل
لهجه و گویش تهرانی
نفت چراغ
-
واژههای مشابه
-
تیلَ
لهجه و گویش گنابادی
tila در گویش گنابادی یعنی هل دادن
-
تیل به تیل
لهجه و گویش تهرانی
بازی پراندن تیله برای خوردن به تیلههای دیگر روی زمین،تیله بازی ، دوک بازی، دوز بازی،
-
می تیل
لغتنامه دهخدا
می تیل . (اِ) سارُق . لفاف . پارچه ٔ توشک بی حشو آن . آستر و رویه ٔ توشک و لحاف به هم دوخته که هنوز پنبه یا حشو دیگر در آن نکرده باشند. (یادداشت مؤلف ). به منزله ٔ آستر است در توشک و متکا یا بالش . آنچه حشو و پر کنه ٔ توشک یا متکا یا بالش را در آن ر...
-
تیل آباد
لغتنامه دهخدا
تیل آباد. (اِخ ) دهی از دهستان کوهسارات است که در بخش رامیان شهرستان گرگان واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دارة تیل
لغتنامه دهخدا
دارة تیل . [ رَ ت ُ ت َ ] (اِخ ) از دارات عرب است . تیل کوه سرخی است در دیار بنی عامر و دارةتیل منسوب به آن است . (معجم البلدان ).
-
تر و تیل
لغتنامه دهخدا
تر و تیل . [ ت َ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خیس و تر شده بر اثر آب یا باران : همچو قبطی بر کشیده ز نیل سر و تن خیس خورده و تر و تیل .دهخدا (دیوان ص 27)
-
تیل بورده سر
لغتنامه دهخدا
تیل بورده سر. [ دِ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار است که 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).