کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغ و خنجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چشمه ٔ تیغ
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ تیغ. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب تیغ. (ناظم الاطباء). کنایه از آب دم شمشیر.
-
تیغ گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] tiqgar تیغساز؛ سازندۀ تیغ.
-
یک تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] yektiq ۱. یکپارچه؛ یکدست: لباس قرمزِ یکتیغ.۲. (قید) بهطور یکپارچه؛ به تمامی؛ سراسر: لباسش یکتیغ قرمز بود.
-
تیغ افتاب
دیکشنری فارسی به عربی
شروق الشمس
-
تیغ تیغی
دیکشنری فارسی به عربی
شائک
-
یه تیغ
لهجه و گویش تهرانی
پیوسته
-
تیغ آفتاب
لهجه و گویش تهرانی
اشعه خورشید، پرتو، تابش خورشید
-
تیغ زدن
لهجه و گویش تهرانی
کسب مال کسی بغیر حق،پول نا درست گرفتن
-
تیغ کشی
لهجه و گویش تهرانی
با تیغ کسی را زخمی کردن
-
تیغ گرما
لهجه و گویش تهرانی
شدت گرما.
-
تیغ تیغی
لهجه و گویش تهرانی
زبر ،تیغدار
-
صحیفه ٔ تیغ سحر
لغتنامه دهخدا
صحیفه ٔ تیغ سحر. [ ص َ ف َ/ ف ِ ی ِ غ ِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنائی صبح کاذب است که صبح اول باشد. (برهان ).
-
ده عباس جهان تیغ
لغتنامه دهخدا
ده عباس جهان تیغ. [ دِه ْ ع َب ْ با ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 12هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تیغ صورت تراشی
دیکشنری فارسی به عربی
سفرة
-
با تیغ تراشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
سفرة