کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغ صورت تراشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تیغ برآوردن
لغتنامه دهخدا
تیغ برآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ علم کردن . (آنندراج ). شمشیر برکشیدن . تیغ برکشیدن : جائی که تیغ قهر برآرد مهابتت ویران کند به سیل عدم جنت سبا. سعدی .مژگان تو تا تیغ جهانگیر برآوردبس کشته ٔ دل زنده که بر یکدگر افتاد. حافظ. || نورافشانی کرد...
-
تیغ برکشیدن
لغتنامه دهخدا
تیغ برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تیغ برآوردن . شمشیر و کارد و جز آن از نیام درآوردن کارزار را. آماده ٔ ستیز شدن . ستیز و خصومت کردن : ما خود افتادگان مسکینیم حاجت تیغ برکشیدن نیست . سعدی .جمعی اگر بخون من جمع شوند و متفق با همه تیغ برکشم...
-
تیغ زدن
لغتنامه دهخدا
تیغ زدن .[ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیغ نهادن در قومی . شمشیر زدن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نبرد کردن با شمشیر. دشمن را با شمشیر و جز آن از پای درآوردن : نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان . فرخی .تیغ بباید زدنش بر جگرهر که زبا...
-
تیغ سیم
لغتنامه دهخدا
تیغ سیم . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شمشیری از نقره . وبه مجاز در بیت زیر کنایه از زبان است : تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنیدطوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید.خاقانی .
-
تیغ شدن
لغتنامه دهخدا
تیغ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روبرو شدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). کنایه از روبرو شدن . (ناظم الاطباء). کنایه از روبرو شدن و جواب دادن . حریف شدن و طرف گشتن . (آنندراج ) : تواند دل به جنگ غمزه شد تیغگرش از زخم خفتانی نبخشی . ظهوری (ا...
-
تیغ کشیدن
لغتنامه دهخدا
تیغ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هوس قصد ناموس دارد دریغمگر برکشد شحنه ٔ عشق تیغ. ظهوری (از آنندراج ).بر روی آفتاب چرا تیغ می کشدابروی ماه عید اگر مایل تو نیست . صائب (از آنندراج ).چه لازم است کشد تیغ ...
-
تیغ مهند
لغتنامه دهخدا
تیغ مهند. [ غ ِ م ُ هََ ن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیغ هندی : زبانت از سخن عدل وجود خالی نیست بلی ز تیغ مهند گهر جدا نبود. جمال الدین سلمان (از آنندراج ).رجوع به تیغ هندی شود.
-
تیغ هندی
لغتنامه دهخدا
تیغ هندی . [ غ ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تیغ هندوی . تیغ مهند. تیغ هندوی گوهر... تیغی که در هند ساخته باشند... و بدین معنی پولاد هندی ... نیز استعمال کنند و مجاز است . (آنندراج ) : طلب کردش به خلوت شاهزاده زبان چون تیغ هندی برگشاده . نظامی .بره...
-
خط تیغ
لغتنامه دهخدا
خط تیغ. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که تیغ ایجاد کند. زخم : می کرد حباب دل دشمن خط تیغت هر نقطه از آن قابل تقسیم برآمد.ظهوری (از آنندراج ).
-
خواب تیغ
لغتنامه دهخدا
خواب تیغ. [ خوا / خا ب ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از ضرب تیغ. (آنندراج ) : بیدل از مژگان خواب آلود او ایمن مباش می گشاید فتنه ها چشم از کمین خواب تیغ.بیدل (از آنندراج ).
-
چشمه ٔ تیغ
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ تیغ. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب تیغ. (ناظم الاطباء). کنایه از آب دم شمشیر.
-
تیغ پر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tiqpar ۱. جوجۀ مرغ که تازه از تخمدرآمده و پرهایی شبیه خار دارد؛ سیخپر؛ خارپر.۲. پرهایی که در ابتدا به شکل خار در تن جوجههای پرندگان میروید.
-
تیغ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tiqzan ۱. [مجاز] ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول میگیرد.۲. [قدیمی] شمشیرزن.۳. [قدیمی، مجاز] جنگجو.۴. دلاک؛ سلمانی.۵. کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه میزند؛ قمهزن.
-
تیغ گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] tiqgar تیغساز؛ سازندۀ تیغ.
-
یک تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] yektiq ۱. یکپارچه؛ یکدست: لباس قرمزِ یکتیغ.۲. (قید) بهطور یکپارچه؛ به تمامی؛ سراسر: لباسش یکتیغ قرمز بود.