کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغۀ ضدِآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
propeller blade 2
تیغۀ پروانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] هریک از پرههایی که به توپی پروانه متصل هستند
-
birefringent plate
تیغۀ دوشکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] قطعۀ اپتیکی تخت و نازکی که ایجاد دوشکستی یا شکست دوگانه میکند
-
rudder blade, rudder body
تیغۀ سکان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بخش مسطح اصلی سکان که به محور سکان متصل است و سطح مورد نیاز برای اثرگذاری و فشار جانبی بر آب را فراهم میکند
-
switch rail, tongue rail, blade rail
تیغۀ سوزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ریلی با مقطع متغیر که در ابتدای سوزن قرار میگیرد و امکان تغییر مسیر حرکتِ قطار را فراهم میکند
-
stall fence
تیغه ضدواماندگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] تیغهای که هدف اصلی آن بهبود عملکرد هواپیما در هنگام واماندگی است
-
cloisonnist
تیغهگرا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] کسی که به شیوۀ تیغهگرایی به خلق آثار هنری میپردازد
-
cloisonnism
تیغهگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] جریانی هنری که در نیمۀ اول قرن بیستم بهوسیلۀ گوگن، نقاش فرانسوی، ابداع شد و در آن رنگهای مسطح و تخت با تیغههای تیره از هم جدا میشوند
-
wing fence, fence 1, aerodynamic fence
بالتیغه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] دیوارۀ نصبشده بر سطح فوقانی بال و در امتداد جریان هوا که پیرامون لبۀ حمله قرار میگیرد و مانع رشد بیشتر لایۀ مرزی در قسمت نوک بال میشود
-
سه تیغه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . غِ) (ص نسب .) مجازاً ویژگی صورتی که ریش آن از ته تراشیده شده و کاملاً صاف و بی مو باشد.
-
پنج تیغه
لغتنامه دهخدا
پنج تیغه . [ پ َ غ َ /غ ِ ] (اِ مرکب ) کارد و قلم تراش که پنج تیغه دارد.
-
تیغه ٔ پشت
لغتنامه دهخدا
تیغه ٔ پشت .[ غ َ / غ ِ ی ِ پ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قطار مهره های پشت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تیغه ٔ سمور
لغتنامه دهخدا
تیغه ٔ سمور. [ غ َ / غ ِ ی ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیغه ٔ قندز. کنایه از وسط و بلندی سمور و قندز، نام دو جانور معروف . و به مجازبر پوستین اینها اطلاق کنند. (آنندراج ) : سمور خط مشکینش چنان خوش تیغه افتاده که می گرددترنج غبغب او در میانش گم ....
-
تیغه کردن
لغتنامه دهخدا
تیغه کردن . [ غ َ / غ ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) گرفتن با آجر یا خشت برپا، راهی را. برآوردن با آجر یا خشت برپا، دیواری را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل تیغه در بنائی . برآوردن دیواری باریک با کمترین قطر آجر و جز آن . رجوع به تیغه شود.
-
تیغه باز
لغتنامه دهخدا
تیغه باز. [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب )شمشیرباز. بهادر. جنگجو. (ناظم الاطباء). شمشیرزن .
-
تیغه شمشیر
دیکشنری فارسی به عربی
نقص