کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیغزن
لغتنامه دهخدا
تیغزن . [ زَ ] (اِخ ) نام روز سیزدهم از ماههای ملکی باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). روز سیزدهم از ماههای یزدجردی . (ناظم الاطباء).
-
تیغزن
لغتنامه دهخدا
تیغزن . [ زَ ] (نف مرکب ) معروف است . (برهان ). شمشیرزن . (ناظم الاطباء). تیغدار که سپاهی باشد. (آنندراج ) : همه موبدان را به کرسی نشاندپس آن خسرو تیغزن را بخواند. دقیقی .بشد تیغزن گردکُش پور شاه به گرد همه کشوران با سپاه . دقیقی .پس پشت بد شارسان هر...
-
واژههای همآوا
-
تیغ زن
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (ص فا.) شمشیرزن .
-
تیغ زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) tiqzan ۱. [مجاز] ویژگی کسی که با نیرنگ و یا زور از دیگران پول میگیرد.۲. [قدیمی] شمشیرزن.۳. [قدیمی، مجاز] جنگجو.۴. دلاک؛ سلمانی.۵. کسی که در عزای شهیدان کربلا به سر خود قمه میزند؛ قمهزن.
-
جستوجو در متن
-
نیزه بندکن
لغتنامه دهخدا
نیزه بندکن . [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ب َ ک ُ ] (نف مرکب ) کسی که با پرروئی از مردم چیز ستاند. تیغزن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
درازشمشیر
لغتنامه دهخدا
درازشمشیر. [ دِ ش َ شی ] (ص مرکب ) آنکه شمشیر دراز دارد. || کنایه از تیغزن چست و چالاک وسبکدست . (از برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا).
-
رستم
لغتنامه دهخدا
رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) نام برادر زادفرخ که سردار خسرو پرویز بود. (لغات ولف ) : که پیچیده بد رستم از شهریاربه جای خود و تیغزن ده هزار.فردوسی .
-
مردم فکن
لغتنامه دهخدا
مردم فکن . [ م َ دُ ف ِ ک َ ] (نف مرکب ) مردم افکن . قهار. قوی پنجه . غالب : یکی بود مردانه و تیغزن سوار سرافراز و مردم فکن .فردوسی .
-
فتاک
لغتنامه دهخدا
فتاک . [ ف ُت ْ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاتک ، دلیر.(منتهی الارب ) : روز دیگر که ترک تیغزن از مکمن افق سر برزد، تیغزنان ناپاک از فتاک اتراک مراکب گرم کردند. (جهانگشای جوینی ). رجوع به فاتک شود.
-
دیناربخش
لغتنامه دهخدا
دیناربخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ دینار : لشکر گذار باشد دشمن شکار باشددیناربخش باشد دیناربار باشد. منوچهری .آنکه تا اندر جهان دینار و تیغ آمد پدیددر جهان نامد چنودیناربخش و تیغزن .سوزنی .
-
بنت العنب
لغتنامه دهخدا
بنت العنب . [ ب ِ تُل ْ ع ِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) شراب ، چه عنب انگور را گویند و در عرب و فارس شراب از انگور میسازند. (غیاث اللغات ). کنایه از شراب انگور. (آنندراج ). دختر رز. می . خمر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : موی بر خیک دویده ز حسد تیغزن است تا بخل...
-
کهرم
لغتنامه دهخدا
کهرم . [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] (اِخ ) نام مبارزی بوده تورانی که بر دست یکی از پهلوانان ایرانی در جنگ دوازده رخ کشته شد. (برهان ). نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ کشته شد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوان تورانی . (از فهرست ولف ). صحیح «گهرم » ا...
-
چابک سوار
لغتنامه دهخدا
چابک سوار. [ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) سوارکار. ماهر و چالاک در سواری . رایض و سوقان دهنده ٔ اسب : به میدان دین اندر، اسب سخن رااگر خوب چابکسواری بگردان . ناصرخسرو.ازینست جانت ز دانش پیاده از این تو به تن جلد و چابکسواری . ناصرخسرو.وولید سخت عظیم چابک سوار...