کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیغ
/tiq/
معنی
۱. آلتی فلزی، با لبۀ بسیارتیز که با آن مو میتراشند؛ استره.
۲. هر آلت تیز و برنده.
۳. شمشیر.
۴. (زیستشناسی) خار.
۵. بلندی و تیزی سر کوه: ◻︎ چون ز کوه آن طلسمها برداشت / تیغها را به «تیغ» کوه گذاشت (نظامی۴: ۶۶۳).
۶. [مجاز] شعاع؛ تابش: تیغ آفتاب.
۷. استخوانهای باریک و نوکتیز برخی ماهیهای خوراکی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد
۲. خار، شوک
۳. قله، ستیغ
فعل
بن گذشته: تیغ زد
بن حال: تیغ زن
دیکشنری
blade, razor, sword
-
جستوجوی دقیق
-
تیغ
واژگان مترادف و متضاد
۱. چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد ۲. خار، شوک ۳. قله، ستیغ
-
prickle
تیغ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] زائدهای نوکتیز در سطح برخی اندامها که خار یا خارشاخه نیست
-
تیغ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - شمشیر، هر چیز بُرُنده . 2 - خار. 3 - بلندی کوه . 4 - شعاع آفتاب . ؛~ کسی بریدن کنایه از: کارآیی داشتن ، قدرت داشتن .
-
تیغ
لغتنامه دهخدا
تیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطباء). هر آلت که تیزی دارد بریدن و شکافتن را چون کاردو شمشیر و امثال آن . (از یادداشتهای مرحو...
-
تیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tiy] tiq ۱. آلتی فلزی، با لبۀ بسیارتیز که با آن مو میتراشند؛ استره.۲. هر آلت تیز و برنده.۳. شمشیر.۴. (زیستشناسی) خار.۵. بلندی و تیزی سر کوه: ◻︎ چون ز کوه آن طلسمها برداشت / تیغها را به «تیغ» کوه گذاشت (نظامی۴: ۶۶۳).۶. [مجاز] شعاع؛ ت...
-
تیغ
دیکشنری فارسی به عربی
شوکة , وخز
-
تیغ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: tiq طاری: tiq طامه ای: tiq طرقی: tiq کشه ای: tiq نطنزی: tiq
-
تیغ
لهجه و گویش تهرانی
اشعه
-
واژههای مشابه
-
تیغ و تیغکشی
فرهنگ گنجواژه
زد و خورد با چاقو و سلاح سرد.
-
کام تیغ
لغتنامه دهخدا
کام تیغ. [ م ِ ] (اِ مرکب ) نامی است که در سیاه کلان و نواحی کرج به لوقیون ترکمانی دهند. گونه ای از دیوخار و آن درختچه ای است که در نقاط خشک و استپی دیده میشود. (یادداشت مؤلف ).
-
گرگ تیغ
لغتنامه دهخدا
گرگ تیغ. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است از جنس لیسیوم که سه گونه ٔ آن در ایران نام برده شده است :1- بارباروم که در نقاط خشک جنگل های کرانه ٔ دریای مازندران میروید و گرگ تیغ خوانده میشود. 2- روتانیکوم که در شوره زارهای مردآباد (جنوب کرج ) دیده شده ا...
-
تیغ زدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلکه کردن ۲. شمشیر زدن ۳. مجروح کردن
-
یک تیغ
لغتنامه دهخدا
یک تیغ. [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) سراپا. سراسر.گویند: یک تیغ سیاه است ؛ یعنی هیچ خال و خجک از رنگ دیگر ندارد. (از یادداشت مؤلف ). یکدست . یکسره . مطلق . (فرهنگ لغات عامیانه ). || متحد. متفق .- یک تیغ شدن ؛ متحد شدن . متفق شدن : با یکدیگر بیع...
-
aculeate, prickly
تیغدار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی سطحی که دارای تیغ باشد