کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیز فهمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیز فهمی
دیکشنری فارسی به عربی
حدة , فطنة
-
واژههای مشابه
-
گوش تیز
لغتنامه دهخدا
گوش تیز. (ص مرکب ) تیزگوش . رجوع به تیزگوش شود.
-
acute
نوکتیز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] ویژگی برگی که از دو طرف شیب یکنواخت دارد و بهتدریج نوک آن باریک میشود
-
تیز شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. برنده شدن، براشدن ۲. برانگیخته شدن، گوش به زنگ شدن ۳. گستاخ شدن، بیپروا گشتن ۴. مشتعل شدن، شعلهور شدن، پرلهیب گشتن ۵. پرادویه شدن
-
تیز کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بران کردن، برنده کردن ۲. تحریک کردن، برانگیختن ۳. پرادویه کردن
-
نوک تیز
لغتنامه دهخدا
نوک تیز. [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ] (ص مرکب ) آنچه که رأسش تیز باشد. (فرهنگ فارسی معین ). سرتیز.
-
گوش تیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] guštiz آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد.
-
استریپ تیز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ انگ . ] (اِ.) نمایشی که در آن فرد مرحله به مرحله و به تدریج همراه با موسیقی لباس هایش را از تن درمی آورد.
-
تیز کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - برنده کردن . 2 - خشمگین کردن .
-
دندان تیز
لغتنامه دهخدا
دندان تیز. [ دَ ] (ص مرکب ) که دندانی تیز و برنده دارد. || بی رحم وظالم و جفاکار و متعدی . (ناظم الاطباء) : هرکه را نوبتی ز دندان تیزدر جراحت بماند پیکانش . سعدی .|| بدخواه و حسود. (ناظم الاطباء).
-
زاویه ٔ تیز
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ تیز. [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاویه ٔ حاده شود.
-
زبان تیز
لغتنامه دهخدا
زبان تیز. [ زَ ] (ص مرکب ) زبان گشاده در سخن . طلق اللسان . زبان آور. گویا. اَذلَق .(منتهی الارب ). بَلتَعی ّ. (منتهی الارب ) : کندپایم در حضور اما زبان تیزم بمدح تیزی شمشیر گویا برنتابد بیش از این . خاقانی .درختش ز طوبی دل آویزترگیاهش ز سوسن زبان تی...
-
زخم تیز
لغتنامه دهخدا
زخم تیز. [ زَ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عبارت از زخم عمیق . (غیاث اللغات از بهار عجم ) . کنایه از زخم فربه . (بهار عجم ) (آنندراج ). رجوع به زخم فربه شود.
-
کارد تیز
لغتنامه دهخدا
کارد تیز. [ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کارد برا. لَخز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).