کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیز شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تیز کن
دیکشنری فارسی به عربی
مطحنة
-
برامدگی تیز
دیکشنری فارسی به عربی
نتوء
-
تیز ونافذ
دیکشنری فارسی به عربی
غير ملحوظ
-
تیز دلی
لهجه و گویش تهرانی
شهامت
-
تیز دستان
واژهنامه آزاد
حریص،آزمند،طماع،زیاده خواه
-
تیز پا
واژهنامه آزاد
شِتابَنده، سَریع.
-
عر و تیز کردن
لغتنامه دهخدا
عر و تیز کردن . [ ع َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سر و صدا و داد و بیداد راه انداختن . هارت و پورت کردن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). عربده کشیدن و بد حرفی کردن ، و آن بر سبیل استهزاء و تمسخر گفته می شود چنانکه گویند: مرتباً داد میزد و عر و تیز می کرد، می...
-
عر و تیز
لغتنامه دهخدا
عر و تیز. [ ع َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) هارت و پورت . اشتلم . داد و فریاد به تظاهر. عر و بوق .
-
عر و تیز کردن
فرهنگ فارسی معین
(عَ رُّ. زú کَ دَ) (مص ل .) (عا.) عربده کشیدن ، سر و صدا راه انداختن .
-
طبع تیز کردن
لغتنامه دهخدا
طبع تیز کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مشتاق و حریص گردانیدن طبع را بچیزی . (آنندراج ).
-
ناخن تیز کردن
لغتنامه دهخدا
ناخن تیز کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از طمع زیادتی کردن و توقع بیجا داشتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). طمع در چیزی بستن .
-
پنجه تیز کردن
لغتنامه دهخدا
پنجه تیز کردن . [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )کنایه از آمادگی برای جنگجوئی و ستیزه کردن باشد.
-
چنگل تیز کردن
لغتنامه دهخدا
چنگل تیز کردن . [ چ َ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از مجهز و آماده بودن برای شکار و نبرد : بی طاقت و بی آرام بتعجیل تمام چون باز چنگل تیزکرده روی به اصفهان نهاد. (کتاب محاسن اصفهان ؛ داستان ابوشجاع الب ارسلان ).
-
خارهای جهان تیز کردن
لغتنامه دهخدا
خارهای جهان تیز کردن . [ ی ِ ج َ ک َدَ ] (مص مرکب ) و همچنین سر خارهای جهان تیز کردن بخود گمان کارهای عمده داشتن . (آنندراج ) : گلها براحتش نتواند برآمدن گیرم که خارهای جهان تیز کرده است . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).
-
تند و تیز
لغتنامه دهخدا
تند و تیز. [ ت ُ دُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تندتیز. (ناظم الاطباء). پرشتاب . سریع و پرحدت : که تند و تیز به دل بردن من آمده ای شتاب چیست به آتش گرفتن آمده ای . ابراهیم ادهم (ازآنندراج ) (بهار عجم ).رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود.