کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیز دستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
چرخ تیز
لغتنامه دهخدا
چرخ تیز. [ چ َ خ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح ورزشکاران ، چرخ زدن با یک پای تمام و نوک پای دیگر اما زیاد چرخ زدن . (فرهنگ نظام ).
-
چنگال تیز
لغتنامه دهخدا
چنگال تیز. [ چ َ ] (ص مرکب ) تیزچنگال . قوی پنجه ٔ. مجهز برای پیکار. آماده برای نبرد : تو شادان دل و مرگ چنگال تیزنشسته چو شیر ژیان پرستیز. فردوسی .درآمد یکی خاد چنگال تیز.خجسته .
-
چنگال تیز
لغتنامه دهخدا
چنگال تیز. [ چ َ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرپنجه ٔ نیرومند. پنجه ٔ قوی : چرا چون پلنگان بچنگال تیزنینگیزد از خان او رستخیز.فردوسی .
-
تیز راندن
لغتنامه دهخدا
تیز راندن . [ دَ ] (مص مرکب ) راندن با شتاب . سخت سریع راندن : چو بشنیدفرمانبران را بخواندسوی طیسفون تیز لشکر براند. فردوسی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تیز شدن
لغتنامه دهخدا
تیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برنده شدن . (ناظم الاطباء). حدید گردیدن . حدت . ذرابت . ذرب . چنانکه شمشیر و کارد و جز آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || خشمگین و قهرآلود شدن . (ناظم الاطباء). بخشم آمدن . خشمناک شدن .خشم گرفتن . (یادداشت بخط مرحوم ده...
-
تیز کردن
لغتنامه دهخدا
تیز کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برنده کردن و حاد کردن . (ناظم الاطباء). تند و بران کردن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). دم کارد و جزآن را با سودن برنده تر کردن . تنک کردن لبه و دمه ٔ کارد و شمشیر و مانند آن را تا بهتر...
-
تیز گرداندن
لغتنامه دهخدا
تیز گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تند و بران گرداندن . برنده و حاد ساختن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و جز اینها. || قوی گردانیدن . تند گرداندن : جهاندیدگان را همه گرد کن زبان تیز گردان به نیکوسخن . فردوسی .... مفاصل را نرم کند و فرمانبردار ک...
-
تیز گردیدن
لغتنامه دهخدا
تیز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تند و بران شدن لبه یا نوک چیزی مانند شمشیر و نیزه و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). || خشمگین و قهرآلود گشتن . (ناظم الاطباء). کنایه از خشمگین و قهرآلود شدن باشد. (برهان ) (آنندراج )(از انجمن آرا) (از فرهنگ فارسی معی...
-
تیز گشتن
لغتنامه دهخدا
تیز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تیز گردیدن . خشمگین شدن . قهرآلود گشتن : به رستم چنین گفت کای نامجوی سبک تیز گشتی بدین گفتگوی . فردوسی .بدو گفت بهرام کای جنگجوی چرا تیز گشتی بدین گفتگوی . فردوسی .- تیز گشتن بر کاری یا تیز گشتن دل بر کاری ؛ کنایه از...
-
تیز گفتن
لغتنامه دهخدا
تیز گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تند و خشمگین سخن راندن . گستاخی و بدزبانی کردن . لاف زدن : سخنهایشان بشنو و گو سخن کسی تیز گوید تو تیزی مکن . فردوسی .رجوع به تیزو دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تیز نگریستن
لغتنامه دهخدا
تیز نگریستن . [ ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) در کسی ، به خشم در او دیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : سلیمان یکی تیزتیز در وی نگریست . (حدودالعالم از یادداشت ایضاً). || خیره نگاه کردن : و نشان تندرستی و قوت او [ افعی گرزه ] آن باشد که سر برافراشته دارد و...
-
خشم تیز
لغتنامه دهخدا
خشم تیز. [ خ َ / خ ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عصبانیت شدید. خشمناکی شدید. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
تیز کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشحذ , حاد , طحن
-
تیز شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اشحذ , قمة
-
نوک تیز
دیکشنری فارسی به عربی
حاد