کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزگام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیزگام
/tizgām/
معنی
= تیزپا
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا
۲. تیزتک، سبکسیر
۳. سریع، فرز
دیکشنری
rapid
-
جستوجوی دقیق
-
تیزگام
واژگان مترادف و متضاد
۱. بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا ۲. تیزتک، سبکسیر ۳. سریع، فرز
-
تیزگام
لغتنامه دهخدا
تیزگام . (ص مرکب ) تیزقدم و تیزتک . (آنندراج ). تندرو و اسب راهوار. (ناظم الاطباء). سریع : هم آهو فغند است و هم تیزتگ هم آهسته خوی است و هم تیزگام . فرالاوی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).شهنشاه برداشت زین و لگام به نزدیک آن اسب شد تیزگام . فردوسی .رام...
-
تیزگام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] tizgām = تیزپا
-
جستوجو در متن
-
چابک خرام
لغتنامه دهخدا
چابک خرام . [ ب ُ خ ِ / خ َ / خ ُ ] (ص مرکب ) تیزگام .
-
آهوفغند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhufaqand آنکه مانند آهو جستوخیز کند؛ آهوجه: ◻︎ هم آهوفغند است و هم تیزتک/ هم آهستهخوی است و هم تیزگام (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).
-
آهسته خوی
لغتنامه دهخدا
آهسته خوی . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آرام : هم آهوفغند است و هم تیزتک هم آهسته خوی است و هم تیزگام .فرالاوی .
-
آهوفغند
لغتنامه دهخدا
آهوفغند. [ ف َ غ َ ] (ص مرکب ) آهوجه : هم آهوفغند است و هم تیزتک هم آهسته خوی است و هم تیزگام .فرالاوی .
-
بغانوش
لغتنامه دهخدا
بغانوش . [ ب َ ] (اِ) اسب تیزگام و خوش قدم . (آنندراج ). اسب تندرو. (ناظم الاطباء).
-
ختلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ختل یا خُتَلان، ناحیۀ پیشین بر مسیر علیای آمودریا، در حدود ماوراءالنهر) ‹ختلانی› [قدیمی، مجاز] xatli ۱. از مردم خُتَلان.۲. ویژگی نژادی از اسب: ◻︎ تکاو سمندان ختلیخرام / همه تازهپیکر همه تیزگام (نظامی۵: ۹۵۲).
-
فغند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] faqand ۱. رقص.۲. جستوخیز: ◻︎ هم آهوفغند است و هم تیزتک / هم آهستهخوی است و هم تیزگام (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۱).
-
چابک قدم
لغتنامه دهخدا
چابک قدم . [ ب ُق َ دَ ] (ص مرکب ) تندرو. تیزگام . چالاک : چابک قدم بسیط افلاک والاگهر محیط لولاک .فیض فیاض (از آنندراج ).
-
تازه پیکر
لغتنامه دهخدا
تازه پیکر. [ زَ / زِ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) مجازاً، خوش اندام : تکاور سمندان ختلی خرام همه تازه پیکر همه تیزگام .نظامی .
-
خفنده
لغتنامه دهخدا
خفنده . [ خ ُ ف َ دَ /دِ ] (نف ) جهنده . (یادداشت بخط مؤلف ) : هم آهو خفنده ست و هم تیزتک هم آزاده خو مطوع و تیزگام .فرالاوی .
-
یوزتک
لغتنامه دهخدا
یوزتک . [ ت َ ] (ص مرکب ) یوزدو. یوزتاخت . که مثل یوز تند بدود. (یادداشت مؤلف ). تیزپا : هم آهوفغند است و هم یوزتک هم آزاده خوی است و هم تیزگام . فرالاوی .رجوع به یوز و یوزجست شود.