کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیزچشم
/tizče(a)šm/
معنی
کسی که چشمش خوب میبیند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. روشنبین، عاقبتبین، مالاندیش
۲. تیزبین، دقیق، روشنبین
دیکشنری
hawk-eyed, sharp-eyed, sharp-sighted
-
جستوجوی دقیق
-
تیزچشم
واژگان مترادف و متضاد
۱. روشنبین، عاقبتبین، مالاندیش ۲. تیزبین، دقیق، روشنبین
-
تیزچشم
لغتنامه دهخدا
تیزچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین . (آنندراج ). تیزبصر. سخت بینا : تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی . منوچهری .روز صیادم بدو، شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدر...
-
تیزچشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tizče(a)šm کسی که چشمش خوب میبیند.
-
جستوجو در متن
-
روشنبین
واژگان مترادف و متضاد
تیزبین، تیزچشم، روشنضمیر، عاقبتنگر، مالاندیش
-
چشم بینا
لغتنامه دهخدا
چشم بینا. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشم او دور را خوب بیند و تیزچشم باشد. دوربین . || بیناچشم . روشن بین . عاقبت بین . دورنگر.
-
دزدران
لغتنامه دهخدا
دزدران . [ دُ ] (نف مرکب ) دورکننده ٔ دزد. دزدراننده . راننده ٔ دزد : روز صیادم بد و شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران .مولوی .
-
کیمخت لب
لغتنامه دهخدا
کیمخت لب . [ م ُ ل َ ] (ص مرکب ) ستبرلب . که لب او چون کیمخت ستبر و کلفت باشد : تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .منوچهری .
-
صیدگیر
لغتنامه دهخدا
صیدگیر. [ ص َ/ ص ِ ] (نف مرکب ) شکارگیر. آنچه صید بچنگ آرد. صیدشکر : کجا گشت شاهین او صیدگیرز شاهی گردون برآرد نفیر. نظامی .روز صیادم بد و شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران .مولوی .
-
فولاددل
لغتنامه دهخدا
فولاددل . [ لادْ، دِ ] (ص مرکب ) قوی دل . پردل . بسیار پردل . که دل او چون فولاد سخت بود. بی باک . باجرأت : تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب سیم دندان ، چاه بینی ، ناوکام و لوح روی .منوچهری .
-
لوح روی
لغتنامه دهخدا
لوح روی . [ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) دارای رخساری چون لوح : تیزچشم ، آهن جگر، فولاددل ، کیمخت لب سیم دندان ، چاه بینی ، ناوه کام و لوح روی .منوچهری .
-
ژرف بین
لغتنامه دهخدا
ژرف بین . [ ژَ ] (نف مرکب ) متعمق . باریک بین . غوررس . عمیق . نافذالنظر. تیزچشم . تیزبین . ژرف اندیش . ژرف نگاه . ژرف نگر : چه بیند بدین اندرون ژرف بین چه گوئی تو ای فیلسوف اندر این . ابوشکور. یکی ژرف بین است شاه یمن که چون او نباشد به هر انجمن . فر...
-
تیزبین
لغتنامه دهخدا
تیزبین . (نف مرکب ) تیزچشم ... معروف . (آنندراج ). کسی که دور را خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دقیق . بادقت . کنجکاو. (فرهنگ فارسی معین ) : زودرو عزم او فراز و نشیب تیزبین حزم او سپید و سیاه . ابوالفرج رونی .گل بی خار اندر گلشن دهربه چشم تیزبین کی می ...
-
ران
لغتنامه دهخدا
ران . (نف مرخم ) مخفف راننده . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ). راننده و دفعکننده و ردکننده و نفی کننده . (ناظم الاطباء). و همواره بصورت مزید مؤخر در ترکیبات صفت بکار رود:- بادران ؛ که باد را دور کند. که باد را دفع سازد.- دزدران ؛ که دزد را براند....
-
دوربین
لغتنامه دهخدا
دوربین .(نف مرکب ) کسی که از دور خوب می بیند. (ناظم الاطباء). دوربیننده . که قدرت دیدن دوردست را دارد. که اشیاءیا اشخاص دوردست را تواند دیدن . که دید چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله ٔ دور دارد : دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش...