کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزرو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیزرو
مترادف و متضاد
بادپا، تندرو، تیزتک، رهوار، سبکسیر، فرز ≠ کندرو
دیکشنری
swift
-
جستوجوی دقیق
-
تیزرو
واژگان مترادف و متضاد
بادپا، تندرو، تیزتک، رهوار، سبکسیر، فرز ≠ کندرو
-
تیزرو
لغتنامه دهخدا
تیزرو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) رهوار. نوند. تندرو. تیزپا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزگام . (آنندراج ). پرشتاب . سریع : برفت اهرمن را به افسون ببست چو بر تیزرو بارگی برنشست . فردوسی .ز پویندگان هرچه بد تیزروخورش دادشان سبزه و کاه و جو. فردوسی .پر ا...
-
تیزرو
دیکشنری فارسی به عربی
حاد
-
واژههای مشابه
-
گنبد تیزرو
لغتنامه دهخدا
گنبد تیزرو. [ گُم ْ ب َ دِ رَ / رُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (آنندراج ). بمعنی گنبد آفت پذیر است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) : پدید آمد این گنبد تیزروشگفتی نماینده ٔ نوبنو. فردوسی .چنین گردد این گنبد تیزروسرای کهن را نخوانند...
-
چرخ تیزرو
لغتنامه دهخدا
چرخ تیزرو. [ چ َ خ ِ رَ / رُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اسب تندرفتار چست و چابک باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) : آبادبر آن چرخ تیزروکز نور سراپای او عجین هم زور چو شیرانش بر کتف هم داغ چو گورانش بر سرین .ابوالفرج رونی (از انجمن آرا).
-
جستوجو در متن
-
سریع السیر
فرهنگ واژههای سره
تندرو، تیزرو
-
جماز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] jammāz شتر تیزرو.
-
تیزتک
واژگان مترادف و متضاد
بادپا، تندرو، تیزرو، سریعالسیر
-
تیزرفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tizraftār تیزرو؛ تندرو؛ چابک.
-
سبک گام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] sabokgām سبکپا؛ تندرو؛ تیزرو.
-
صر صرتک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] sarsartak تندرو؛ تیزرو؛ تنددو.
-
غارفه
لغتنامه دهخدا
غارفه . [ رِ ف َ ] (ع ص ) تیزرو: ناقه ٔغارفه ؛ شتر ماده ٔ تیزرو. ج ، غوارف . (منتهی الارب ).
-
مخروط
لغتنامه دهخدا
مخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).