کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیزبینی
/tizbini/
معنی
۱. دقت.
۲. کنجکاوی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
acuity
-
جستوجوی دقیق
-
تیزبینی
لغتنامه دهخدا
تیزبینی .(حامص مرکب ) دقت . کنجکاوی . (فرهنگ فارسی معین ) : رسول هندوان او را هدیه های بسیار آورده بود تبع اندران ظرایفها خیره مانده بود و گفت این همه از هندوستان خیزد؟ رسول دریافت و به تیزبینی گفت از زمین چین آوردند بیشتر. (مجمل التواریخ و القصص ). ...
-
تیزبینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] tizbini ۱. دقت.۲. کنجکاوی
-
واژههای مشابه
-
تیزبینی و زیرکی
فرهنگ گنجواژه
هوش و ذکاوت.
-
جستوجو در متن
-
subtleties
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ظرافت ها، لطافت، زیرکی، باریک بینی، تیزبینی و مهارت، نرمی
-
محاوله
واژگان مترادف و متضاد
۱. آهنگ، قصد، نگرش ۲. تیزبینی، تیزنگری ۳. حیلهگری ۴. حیله کردن ۵. قصد کردن
-
تیزبینائی
لغتنامه دهخدا
تیزبینائی . (حامص مرکب ) دوربینی و حدت بصر. (ناظم الاطباء). || فراست . ذکاوت . رجوع به تیزبینی شود.
-
خفته بینی
لغتنامه دهخدا
خفته بینی . [ خ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه بینی خوابیده دارد. آنکه بینی پهن دارد. اَفطَس . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل تیزبینی .
-
خردهبینی
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایرادگیری، عیبجویی، خردهدانی، موشکافی، تیزبینی، خردهپژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی ۲. کوتهبینی، کوتهنظری ≠ کلاننگر ۳. نکتهسنجی، نکتهبینی، نکتهدانی
-
عویر
لغتنامه دهخدا
عویر. [ ع ُ وَ ] (ع اِ) خصلت نکوهیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به دو خصلت مکروه ، کُسَیر و عویر گویند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || زاغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غراب ، و آن را بجهت تیزبینی وی ، از روی...
-
پاکدست
لغتنامه دهخدا
پاکدست . [ دَ ] (ص مرکب )درستکار. با صحّت عمل . مقابل ناپاکدست : نبیره ٔ جهاندار هوشنگ هست همان راد و بینادل و پاکدست . فردوسی .گشاده زبان و دل و پاکدست پرستنده ٔ شاه و یزدان پرست . فردوسی .سر بسر دعویست مرد امر و معنی دار کوتیزبینی پاکدستی رهبری غمخ...
-
تبع الاقرن
لغتنامه دهخدا
تبع الاقرن . [ ت ُب ْ ب َعُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) در تاریخ یعقوبی پس از شرح پادشاهی شمر چنین آمده : سپس تبع الاقرن بن شمربن عمید پادشاهی کرد و با هند جنگید و قصد جنگ با چین را داشت و 163 سال (!) پادشاهی کرد. (تاریخ یعقوبی ج 1 ص 159). در مجمل التواریخ و ا...
-
حول
لغتنامه دهخدا
حول . [ ح َ ] (ع اِ) سنة. عام . سال . ج ، احوال ، حوول (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)، حول ، بضم حاء. || توانایی .(از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قوه و قدرت بر تصرف . || حذاقت و تیزبینی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حیله . (منته...
-
رند
لغتنامه دهخدا
رند. [ رِ / رَ ] (ص ، اِ) مردم محیل و زیرک . (برهان قاطع). زیرک و محیل . (آنندراج ). غدار و حیله باز و زیرک .(ناظم الاطباء). شاطر. (زمخشری ) (دهار). ج ، رُنود، رندان ، رندها : بهره ورند از سخات اهل صلاح و فسادزاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش ورندقاعده ٔ...