کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزبو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیزبو
لغتنامه دهخدا
تیزبو. (ص مرکب ) تیزبوی . که بوئی تند دارد چون گندنا و ترتیزک . حادالمرائحة. ذاک . ذاکیة. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). ذعلوق تره ای است تیزبوی . (منتهی الارب ) (زمخشری ) (ربنجنی ) : و هرچه تیزبوی تر بود [ از بلسان ]... بهتر. (الابنیه عن حقایق الادویة...
-
جستوجو در متن
-
آذری
لغتنامه دهخدا
آذری . [ ذَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به آذر : ز خونی که بد بهره ٔ مادری بجوشید و شدچهره اش آذری . فردوسی .|| منسوب به آذربایجان . (درةالغواص حریری ). || نام جامه ای که در آذربایجان بافتندی . (محمودبن عمر ربنجنی ). || زبان آذری ؛ لهجه ای از فارسی قدیم که...
-
بریزه
لغتنامه دهخدا
بریزه . [ ب ِزَ / زِ ] (اِ) صمغی است دوایی شبیه به مصطکی و آن سبک و خشک و بدبوی می باشد و معرب آن بارزد و ببرزد بود. (برهان ). صمغی است شبیه به مصطکی و سبک و خشک بود و مانند عسل صاف و تیزبو باشد. (الفاظ الادویة). و رجوع به ببرزد شود. || چیزی که رویگر...
-
اذفر
لغتنامه دهخدا
اذفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) تیز. تیزبو. (غیاث ). تیزبوی . (تاج المصادر بیهقی ) (ربنجنی ). پربو. شدیدالرائحة، اعم از خوش یا ناخوش . تُندبوی :صبر مه با شب منور داردش صبر گل با خار اذفَر داردش . مولوی .- مشک اذفر ؛ مشک تیزبوی . (زمخشری ):گهی صورتی گردد از ع...
-
لفاح
لغتنامه دهخدا
لفاح . [ ل ُف ْ فا ] (ع اِ) گیاهی است که به بادنجان ماند و آن نوعی از بوئیدنی است زردرنگ . (منتهی الارب ). مغد. (منتهی الارب ) (المعرب ). || دستنبو. و رجوع به دست بویه شود. ابن البیطار گوید: در شام شمام (دستنبو) را لفاح خوانند با آنکه لفاح چیز دیگر ا...