کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزبصر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیزبصر
لغتنامه دهخدا
تیزبصر. [ ب َ ص َ ] (ص مرکب ) تیزبین و تندنظر. (ناظم الاطباء). رجوع به تیزبین و تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جستوجو در متن
-
تیزرای
لغتنامه دهخدا
تیزرای . (ص مرکب ) المعی . اوذعی . (نصاب الصبیان ). زودیاب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تیزبین . تیزبصر : چه دیدم ، تیزرایی تازه روئی مسیحی بسته در هر تار موئی . نظامی .دست به هم سود شه تیزرای وز سر کین دید سوی پشت پای . نظامی .رجوع به تیز و دیگر ترک...
-
تیزچشم
لغتنامه دهخدا
تیزچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین . (آنندراج ). تیزبصر. سخت بینا : تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی . منوچهری .روز صیادم بدو، شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدر...
-
تیز
لغتنامه دهخدا
تیز. (ص ) معروف است که نقیض کند باشد. (برهان ) (از انجمن آرا). مقابل کند. (آنندراج ). بران و قاطع و حاد و برنده . (از ناظم الاطباء). بران . برنده . تند. قاطع.سخت برنده . مقابل کند. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پارسی باستان «تیگرا خئودا» (دارنده ٔ خو...