کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیزبازار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیزبازار
لغتنامه دهخدا
تیزبازار. (اِ مرکب ) بازار گرم و پرمشتری . بازار پررونق و روا. بازار رائج : چه کردی که بودت خریدار آن کجا یافتی تیزبازار آن . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از کار اوی غمی گشت از آن تیزبازار اوی . فردوسی .چو بشنید بهرام گفتار اوی بخندید از آن تیزبازار اوی ....
-
جستوجو در متن
-
رونق داشتن
لغتنامه دهخدا
رونق داشتن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) رواج داشتن . جلوه داشتن . روایی داشتن : ز مشرق تا حد مغرب شناسد هرکه دین داردکه دین رونق به تأیید امیرالمؤمنین دارد. امیرمعزی (از آنندراج ).|| گرمی بازار داشتن . تیزبازار بودن . مقابل کساد و رکود داشتن .
-
برافروخته
لغتنامه دهخدا
برافروخته . [ ب َ اَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) روشن شده . || مشتعل شده . || آتش گرفته . (ناظم الاطباء). || خشمگین شده . || رایج . بارونق : رونده بدانگه بود کار من برافروخته تیزبازار من . فردوسی .شعرا را بتو بازار برافروخته بودرفتی و با تو بیکبار برفت ...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...
-
خریدار
لغتنامه دهخدا
خریدار. [ خ َ ] (نف ) خریدکننده . مشتری . (ناظم الاطباء). خَرَندَه ، بایع، بَیِّع. (یادداشت بخط مؤلف ) : ای خریدار من ترا بدو چیز. رودکی .ز هر سو فراوان خریدار خاست بدان کلبه بر تیزبازار خاست . فردوسی .فروشنده ام هم خریدار نیزفروشم بخرم ز هر گونه چی...