کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیر به تاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
rafter
تیر مایل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیر شیبدار در سقف ساختمانهای صنعتی
-
spandrel beam
تیر محیطی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیر بیرونی در یک سازۀ فولادی یا بتنی که بین دو طبقه قرار گیرد
-
composite beam
تیر مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیری متشکل از مصالح ساختمانی مختلف برای استحکام بیشتر
-
prismatic beam
تیر منشوری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیری منشوریشکل که مقطع آن در طول ثابت باشد متـ . تیر مقطعثابت
-
rolled beam
تیر نَوَردی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیری که بهصورت یکپارچه ازطریق نَوَرد در کارخانه تولید شود
-
تیر کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کِ دَ) (مص ل .) درد گرفتن عضوی از بدن انگار که سوزنی در آن فرو می کنند.
-
آسمانی تیر
لغتنامه دهخدا
آسمانی تیر. [ س ْ / س ِ ] (اِ مرکب ) شهاب .
-
جعبه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
جعبه ٔ تیر. [ ج َ ب َ / ب ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ام تبین . ام تسعین . ام السهام . بنت جوب . (مرصع).
-
ده تیر
لغتنامه دهخدا
ده تیر. [ دَه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوعی از تفنگ یا تپانچه که ده فشنگ در خزانه یا خشاب آن جا گیرد. (یادداشت مؤلف ). که در یک نوبت فشنگ گذاری ده بار پیاپی تواند تیرافکند.
-
شاه تیر
لغتنامه دهخدا
شاه تیر. (اِ مرکب ) تیربزرگتر و ممتاز از انواع خود. سهم . (منتهی الارب ).- امثال : موی را در چشم دیگران می بینید و شاه تیر را در چشم خود نمی بینید .|| چوبی بزرگ باشد که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع). شه تیر. (از فرهنگ نظام ). تیر بزرگ که بر س...
-
پنج تیر
لغتنامه دهخدا
پنج تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد.
-
پنجاه تیر
لغتنامه دهخدا
پنجاه تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) تفنگی که پنجاه فشنگ خورد.
-
بنگه تیر
لغتنامه دهخدا
بنگه تیر. [ ب ُ گ َ ه ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از برج جوزا. (غیاث ) (آنندراج ) : بنگه تیر از او شود روضه صفت بتازگی خرگه ماه از او شود خلدوش از منوری .خاقانی .
-
چرخه تیر
لغتنامه دهخدا
چرخه تیر. [چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) محور چرخ . (ناظم الاطباء).
-
خانه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ تیر. [ ن َ / ن ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔ عطارد که برج جوزاست و آن از بروج بادی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).