کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tīr] tir ۱. سلاحی به شکل میلهای باریک و راست که با کمان پرتاب میشود و در ورزش، شکار، و جنگ از آن استفاده میکنند.۲. گلولهای که از دهانۀ توپ، تفنگ، تپانچه، و مانند آن پرتاب میشود.۳. فراوردهای بلند و محکم از جنس چوب، آهن، و مانند آن ...
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tištar] tir ۱. ماه چهارم از سال خورشیدی که اول تابستان است.۲. (نجوم) = عطارد۳. [قدیمی] روز سیزدهم از هر ماه خورشیدی.۴. [قدیمی، مجاز] فصل خزان: ◻︎ اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر / چرا برهنه شود بوستان چو آمد «تیر» (عنصری: ۶۴). Δ...
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tir ۱. بهره؛ نصیب.۲. بخش؛ قسمت: ◻︎ «تیر» او باد عز و نعمت و ناز / تا بتابد بر آسمان بر تیر (؟: لغتنامه: تیر).
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tir = تیره۲
-
تیر
دیکشنری فارسی به عربی
حانة , خشب , دعامة , زيبق , سارية , سجل الحسابات , طلق ناري , طلقة , عروة , عمود , مشبک , مقعد , موظفون , نبلة
-
تیر
لهجه و گویش بختیاری
tir 1. چوب باریک و تراش خوردهاى که با آن خمیر نان را پهن کنند؛ 2. تنه درخت که در سقف اتاق بهکار رود؛ 3. بهترین (در میان گوسفندان)؛ 4. تیرِ تفنگ، تیرِ کمان.
-
تیر
لهجه و گویش تهرانی
زبده، برجسته،ماهر،حرفه ای.(قمارباز تیر)
-
واژههای مشابه
-
تیْر
لهجه و گویش گنابادی
tir در گویش گنابادی یعنی کشته شدن ، ترور شدن ، به قتل رسیدن ، به نشانه و هدف زدن
-
TIR carnet, carnet de TIR (fr.)
گذربرگ تیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
-
range 5
میدان تیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] عرصهای ترتیبیافته و مجهز به برخی ادوات برای تمرین تیراندازی
-
غنچه ٔ تیر
لغتنامه دهخدا
غنچه ٔ تیر. [ غ ُ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از پیکان است : من کیستم آن ذره ٔ خورشید نظیرم برطرف کله فتنه کند غنچه ٔ تیرم .حکیم زلالی (از آنندراج ).
-
pole height
ارتفاع تیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] معمولاً فاصلۀ بالاترین نقطۀ تیر حامل چراغ از سطح زمین
-
arrow 3
تیر 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] پرتابۀ میلهای نوکتیزی که از کمان بهسوی هدف پرتاب میشود
-
beam 2
تیر 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] عضوی از سازه که نقش اصلی آن تحمل خَمش است
-
تیر 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ← عطارد