کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیرک،() زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تیرْک
لهجه و گویش بختیاری
tirk دانه، حبه (براى انار و انگور).
-
pole 1
تیرک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] رستنی چوبیِ بعد از مرحلۀ خال، با قطر برابر سینه بین ده تا سی سانتیمتر
-
purlin
تیرک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیر افقی که برای تحمل پوشش سقفهای شیبدار به کار رود
-
stringer
تیرک 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سازهای فرعی که موجب حفظ شکل ظاهری پوستۀ بال و بدنۀ هواگَرد میشود
-
stem bar, stem post
تیرک دماغه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] جلویترین قطعۀ سازۀ شناور که از قسمت جلوی مازه (keel) بهطور عمودی به طرف بالا کشیده شده است
-
tide pole, tide staff
تیرک کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک] تیرکی مدرّج برای اندازهگیری اُفتوخیز کِشَند
-
mooring post
تیرک مهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تیرک یا ستونی محکم از جنس چوب یا سنگ یا فلز ریختگی که به زمین محکم شده است و شناور را با طناب یا زنجیر به آن میبندند
-
تیرکِ اَنگیر
لهجه و گویش بختیاری
tirke- angir حبه انگور.
-
تیرکِ تیا
لهجه و گویش بختیاری
tirk-e tiâ تخمِ چشم.
-
تیرک مار
لهجه و گویش تهرانی
نوعی مار که جهش میکند
-
door beam, side impact bar
تیرک تقویتی در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] تیرکی عرضی در داخل در، بین پوستۀ بیرونی و درونی، برای تقویت در در برابر ضربات جانبی
-
skid pole
تیرک چوبکشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تیرک یا بینهای که معمولاً بهصورت جفت استفاده میشود و بینهها بر روی آن میغلتند
-
واژههای همآوا
-
تیرک زدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. زَ دَ) (مص ل .) جهیدن آب یا مایعی دیگر از سوراخی ریز.
-
تیرک زدن
لغتنامه دهخدا
تیرک زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) بالا آمدن آبله های دیگ جوشان .(ناظم الاطباء). || جاری شدن خون از زخم . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (بهار عجم ) : ز خونی که تیرک زد از فرقگاه یلان را برافروخت پرّ کلاه . هاتفی (از آنندراج ).|| درد کردن . (بهار عجم )...