کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیرک
/tirak/
معنی
۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: ◻︎ چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰).
۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.
۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا میشود و چادر بر روی آن قرار میگیرد؛ ستون خیمه.
〈 تیرک زدن: (مصدر لازم) [قدیمی] جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دیرک، ستون چوبی
۲. تیرکوچک
دیکشنری
pale, Pole, post
-
جستوجوی دقیق
-
تیرک
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیرک، ستون چوبی ۲. تیرکوچک
-
تیرک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمصغ .) 1 - تیر کوچک . 2 - ستون چادر و خیمه . 3 - جهش خون از رگ یا آب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن .
-
تیرک
لغتنامه دهخدا
تیرک . [ رَ ] (اِ مصغر) تصغیرتیر است . (برهان ) (آنندراج ). مصغر تیر؛ یعنی تیر کوچک . (ناظم الاطباء). || تیر و رکن . وردنه . چوبک . شوبق (معرب ). مرقاق . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیر تتماج و تیر نان در ذیل ترکیبهای کلمه ٔ تیر (معنی دو...
-
تیرک
لغتنامه دهخدا
تیرک . [ رَ ] (اِخ ) قصبه ای است از اقلیم چهارم در شمال ابهر افتاده سی پاره دیه از توابع آن است . هوایش سرد است ... و آبش از همان کوهها برمی خیزد و به سفیدرود می ریزد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 66).
-
تیرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tirak ۱. [مصغرِ تیر] [قدیمی] تیر کوچک: ◻︎ چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱: ۱۲۰).۲. جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک، و مانندِ آن.۳. ‹دیرک› ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا میشود و چادر بر روی ...
-
تیرک
لهجه و گویش تهرانی
چوب کوتاه و ظریفی که چونه خمیر را با آن پهن میکند. نورد، خمیر پهن کن
-
واژههای مشابه
-
تیرْک
لهجه و گویش بختیاری
tirk دانه، حبه (براى انار و انگور).
-
pole 1
تیرک 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] رستنی چوبیِ بعد از مرحلۀ خال، با قطر برابر سینه بین ده تا سی سانتیمتر
-
purlin
تیرک 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی عمران] تیر افقی که برای تحمل پوشش سقفهای شیبدار به کار رود
-
stringer
تیرک 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سازهای فرعی که موجب حفظ شکل ظاهری پوستۀ بال و بدنۀ هواگَرد میشود
-
stem bar, stem post
تیرک دماغه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] جلویترین قطعۀ سازۀ شناور که از قسمت جلوی مازه (keel) بهطور عمودی به طرف بالا کشیده شده است
-
tide pole, tide staff
تیرک کِشَند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، ژئوفیزیک] تیرکی مدرّج برای اندازهگیری اُفتوخیز کِشَند
-
mooring post
تیرک مهار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] تیرک یا ستونی محکم از جنس چوب یا سنگ یا فلز ریختگی که به زمین محکم شده است و شناور را با طناب یا زنجیر به آن میبندند
-
تیرک زدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. زَ دَ) (مص ل .) جهیدن آب یا مایعی دیگر از سوراخی ریز.