کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیره و تار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تیره وگرفته
دیکشنری فارسی به عربی
غيمة
-
holomelanocratic rock
سنگ تمامتیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ آذرینی که بیش از 95 درصد کانی تیره دارد
-
چشمه ٔ تیره گون
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ تیره گون . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )کنایه از شب . (آنندراج ). کنایه از شب ظلمانی .
-
تیره ساختن جو مذاکرات
دیکشنری فارسی به عربی
تعکير أجواء المحادثات
-
وابسته به تیره
دیکشنری فارسی به عربی
عام
-
تیره ء پشت
دیکشنری فارسی به عربی
عمود فقري
-
وابسته به تیره گربه
دیکشنری فارسی به عربی
ماکر
-
میوه ء تیره ء درختان بلوط (مازو)
دیکشنری فارسی به عربی
بلوط
-
ایجاد شده بر اثر تخم کشی از موجودات هم تیره
دیکشنری فارسی به عربی
طبيعي
-
جستوجو در متن
-
تار شدن
لغتنامه دهخدا
تار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تار گشتن . تار گردیدن . تیره شدن . تاریک شدن : چنین گفت کاکنون سر بخت اوی شود تار و ویران شود تخت اوی . فردوسی .شمع خرد گیر چو دیدی که شدخانه ٔ این جادوی محتال تار. ناصرخسرو.- تار شدن چشم ؛ کم بینا شدن چشم .- تار شدن ...
-
تار
لغتنامه دهخدا
تار. (ص ) محمد معین در حاشیه ٔ برهان قاطع آرد: اوستا: تثره (تاریک ) (از تمسره ، تنسره )، هندی باستان : تمیسره (تاریک )، پهلوی : تار ، کردی : تاری ،افغانی : تور ، استی : تلینگه ، تلینگ (تاریکی ، تاریک )، تر (کثیف ، غمگین )، بلوچی : تار ، سریکلی : تار ...
-
تار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tār] tār تاریک؛ تیره.〈 تار شدن: (مصدر لازم) تیره شدن؛ تاریک شدن.〈 تار کردن: (مصدر متعدی) تاریک کردن؛ تیره ساختن.〈 تاروتور: [عامیانه] بسیارتیره و تاریک.
-
تار و تور
فرهنگ گنجواژه
1ـ تیره و تار 2ـ ریزه ریزه
-
bleariest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلاهبرداری، تیره و تار
-
bleary
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خونریزی، تیره و تار