کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیره و تار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیره و تار
لغتنامه دهخدا
تیره و تار. [ رَ / رِ وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سیاه و ظلمانی : هوا تیره و تار شد. دنیا در چشمم تیره و تار شد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیره ، و تار شود.
-
تیره و تار
لهجه و گویش تهرانی
تاریک،حرف چرند
-
تیره و تار
فرهنگ گنجواژه
نامربوط، نامشخص، پرت و پلا.
-
واژههای مشابه
-
تیرَه
لهجه و گویش بختیاری
tira خط مرزى جداکننده دو زمین کشاورزى.
-
black ice
یخ تیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یخ تازۀ نازک در آب شیرین یا شور که به علت شفافیت ناشی از ساختار دانهای ستونی آن تیره دیده میشود
-
هم تیره
لغتنامه دهخدا
هم تیره . [ هََ رَ / رِ ] (ص مرکب ) هم قبیله . دو تن که از یک تیره باشند، یا دو میوه که گروه ساختمانی مشابه دارند. (یادداشتهای مؤلف ).
-
تیرۀ کوتاه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← خط پیوند
-
melanocratic rock, dark-coloured rock
سنگ تیره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] سنگ آذرینی که شاخص رنگی آن بین 65 تا 95 درصد است
-
تیره روز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) بدبخت .
-
تیره پشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. پُ) (اِمر.) ستون فقرات ، 33 مهره که از زیر گردن تا کمر قرار دارد.
-
باب تیره
لغتنامه دهخدا
باب تیره . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) رجوع به باب تیر شود.
-
تیره گردانیدن
لغتنامه دهخدا
تیره گردانیدن . [ رَ / رِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تکدیر. تیره کردن .
-
تیره زیاس
لغتنامه دهخدا
تیره زیاس . [ رِ ] (اِخ ) خدای شهر تب (از شهرهای باستانی مصر)که مردم این شهر او را پرستش می کردند. (از لاروس ).
-
تیره شبان
لغتنامه دهخدا
تیره شبان . [ رَ ش َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 67).