کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیرست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیرست
/tirast/
معنی
سیصد: ◻︎ کنیزان دوشیزه تیرستوشصت / به رخ هریک آرایش بتپرست (اسدی: ۳۶۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیرست
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) سیصد، عدد سیصد.
-
تیرست
لغتنامه دهخدا
تیرست . [ رَ ] (عدد، اِ) تیراست . تری ست ، سه صد، سیصد (300). (فرهنگ فارسی معین ) : کنیزان دوشیزه تیرست و شصت به رخ هر یک آرایش بت پرست . اسدی .ز زر خشت تیرست و سی بار پنج که مردی یکی برگرفتن به رنج . اسدی .همه ره بد افکنده پنجاه میل گرفتند تیرست و پ...
-
تیرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تیراست› [قدیمی] tirast سیصد: ◻︎ کنیزان دوشیزه تیرستوشصت / به رخ هریک آرایش بتپرست (اسدی: ۳۶۷).
-
جستوجو در متن
-
تیراست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tirāst = تیرست
-
افراسیاب ترکی
لغتنامه دهخدا
افراسیاب ترکی . [اَ ت ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . ابوریحان در شرح تیرگان آرد: سیزدهم روز است ازتیرماه . و نامش تیرست همنام ماه خویش و همچنین است به هر ماهی آن روز که همنامش باشد او را جشن دارند. و بدین تیرگان گفتند که آرش تیر ...
-
تیراست
لغتنامه دهخدا
تیراست . [ اَ ] (اِ) به زبان پهلوی عدد سیصد را گویند و به عربی ثلثه مائه خوانند و در مؤیدالفضلاء عدد ده که عشره و عدد صد که مائه باشد نوشته اند و به حذف همزه نیز درست است . (برهان ). به زبان پهلوی عددسیصد را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن نوح (ثانی ) سامانی مکنی به ابوابراهیم و ملقب به منتصر. وی برادر عبدالمل» سلطان اخیر از آل سامانست . ایل»خان بسال 389 هَ . ق . عبدالمل» ابوالحارث را مکحول و ابوابراهیم منتصر و ابویعقوب فرزندان نوح بن منصور و اعمام ایشان ابو...
-
ارداویراف
لغتنامه دهخدا
ارداویراف . [ اَ ] (اِخ ) (ویراف مقدس ) نام یکی از موبدان که به عقیده ٔ پارسیان صاحب معراج بوده و ارداویرافنامه معراج نامه ٔ اوست . برخی از مستشرقین مانند بارتِلِمی و وِست به پیروی از روایات زرتشتی این نام را ارتاویراف و ارداویراف و گاه جزء دوم را وی...
-
اند
لغتنامه دهخدا
اند. [ اَ ](عدد مبهم ) شمار مجهول از سه تا نه . (از برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (از هفت قلزم ) (از جهانگیری ) (از انجمن آرا). شمار نامعلوم از سه تا نه . (از ناظم الاطباء). عددی مبهم از سه تا نه . (فرهنگ فارسی معین ). عدد مجهول میان یک و ده . (فرهنگ...