کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیررس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیررس
/tire(a)s/
معنی
مسافتی که تیر بُرد کند و به هدف برسد؛ انتهای مسافتی که گلوله پس از خارج شدن از توپ یا تفنگ به آن برسد و از آن بیشتر نرود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برد تیر
۲. آماج، پرتاب
دیکشنری
carry, circle, compass, gunshot
-
جستوجوی دقیق
-
تیررس
واژگان مترادف و متضاد
۱. برد تیر ۲. آماج، پرتاب
-
تیررس
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) مقدار مسافتی که تیر بتواند به هدف برسد.
-
تیررس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tire(a)s مسافتی که تیر بُرد کند و به هدف برسد؛ انتهای مسافتی که گلوله پس از خارج شدن از توپ یا تفنگ به آن برسد و از آن بیشتر نرود.
-
تیررس
دیکشنری فارسی به عربی
مدي
-
جستوجو در متن
-
tiersman
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیررس
-
آماج
واژگان مترادف و متضاد
۱. آماجگاه، تیر، تیررس، مقصد، نشان، نشانه، هدف ۲. پرتاب، تیررس
-
Tigris River
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رودخانه تیررس
-
zone of fire
منطقۀ آتش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقهای که در تیررس یک یگان زمینی یا یک کشتی پشتیبان است
-
پرتاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. تیررس ۲. افکندن، افکنش ۳. پرش، سیر
-
tactical assembly area
منطقۀ تجمع راهکنشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] منطقهای عموماً خارج از تیررس توپخانۀ سبک دشمن که در آنجا واحدها اقدامات مربوط به آمادهسازی نهایی را انجام میدهند و پیش از حرکت استراحت میکنند
-
برد
واژگان مترادف و متضاد
۱. سود، نفع ۲. تیررس ۳. پیروزی، ظفر ≠ باخت ۴. پارچه کتانی
-
شکاردوانی
لغتنامه دهخدا
شکاردوانی . [ ش ِ دَ ] (حامص مرکب ) راندن نخجیران به جایی که شکردن آنان سهل گردد. (یادداشت مؤلف ). آهوگردانی . رم دادن شکار تا به تیررس آید. شکارگردانی .
-
زویلةالمهدیة
لغتنامه دهخدا
زویلةالمهدیة. [ زَ ل َ تُل ْ م َ دی ی َ ] (اِخ ) شهری است به افریقیه نزدیک مهدیه که میان آن و مهدیه یک تیررس فاصله است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان و مهدیه و نزهة القلوب ج 3 ص 272 شود.
-
مدي
دیکشنری عربی به فارسی
وسعت , اندازه , رسايي , چشم رس , تيررس , برد , دسترسي , حدود , خط مبنا , منحني مبنا , درصف اوردن , اراستن , مرتب کردن , ميزان کردن , عبور کردن , مسطح کردن , سير و حرکت کردن , محدوده , گستردگي , پوشش