کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیب
/tib/
معنی
= شیب۲ 〈 شیبوتیب: ◻︎ نبوده مرا هیچ با تو عتیب / مرا بیگنه کردهای شیبوتیب (دقیقی: ۱۱۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیب
فرهنگ فارسی معین
(ص .) سرگشته ، مدهوش .
-
تیب
لغتنامه دهخدا
تیب . (اِخ ) طیب . رجوع به طیب در همین لغت نامه و شدالازار چ اقبال ص 544 شود.
-
تیب
لغتنامه دهخدا
تیب .(اِ) بر وزن و معنی سیب است که عرب تفاح گوید. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء). اینکه صاحب برهان گفته به معنی سیب است که عرب تفاح گوید خطااست ، شیب را سیب خوانده اند و تفاح دانسته اند . (انجمن آرا) (آنندراج ). || (ص ) سرگشته و مده...
-
تیب
فرهنگ فارسی عمید
(تابع) [قدیمی] tib = شیب۲ 〈 شیبوتیب: ◻︎ نبوده مرا هیچ با تو عتیب / مرا بیگنه کردهای شیبوتیب (دقیقی: ۱۱۳).
-
واژههای مشابه
-
شیب و تیب
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - سرگشته . 2 - آشفته .
-
سیب و تیب
لغتنامه دهخدا
سیب و تیب . [ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) این لغت از اتباع است همچو تار و مار، خان و مان و امثال آن و به معنی سرگشته ، متحیر، مدهوش و حیران باشد. || سرگشتگی در شغل و کار. (برهان ) (از آنندراج ).
-
تیب و شیب
لغتنامه دهخدا
تیب و شیب . [ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) این لغت از اتباع است همچو تار و مار و امثال آن به معنی سرگشته و شتابزده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
آسیب و تیب
فرهنگ گنجواژه
مدهوش، پریشان.
-
شیب و تیب
فرهنگ گنجواژه
سرگشته و حیران.
-
سیب و تیب
فرهنگ گنجواژه
مدهوش و پریشان.
-
واژههای همآوا
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . (اِخ ) شهری است میان واسط و تستر. (منتهی الارب ). یاقوت در معجم البلدان آورده که : طیب شهرکی است بین واسط و خوزستان و اهالی آن تا زمان حاضر نبطی بوده و هستند و بزبان قوم نبط سخن گویند. خبر داد مرا داودبن احمدبن سعید الطیبی التاجر که آنچه در میا...
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . (ع ص ، اِ) بوی خوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خوشبوی . عطر. بوی . داود ضریر انطاکی گوید: طیب ، بر هر شی ٔ که بوی خوش داشته باشد اطلاق میگردد مانند مشک و عنبر و غالیه و مانند آن . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ج 1 ص 240). طیب ، ادویه ٔ خوشبوی ...
-
طیب
لغتنامه دهخدا
طیب . [ طَی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابراهیم الذهلی ، کنیتش ابومحمد و معروف به ابوحمدون دلال و یکی از مشاهیر قُراء و صلحاء زهاد بوده . از کسائی قرائت روایت میکرد، همچنین از یعقوب حضرمی ،و نیز از مُسیب بن شریک و سفیان بن عُیَیْنة و شعیب بن حرب حد...