کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیان
/tiyān/
معنی
دیگ دهانگشاد و پهن؛ پاتیل؛ لوید: ◻︎ عشق چو مغز است و جهان همچو پوست / عشق چو حلوا و جهان چون تیان (مولوی۳: ۶۹۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
caldron
-
جستوجوی دقیق
-
تیان
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) دیگ دهان گشاد، پاتیل .
-
تیان
لغتنامه دهخدا
تیان . (اِ) دیگ سرگشاده ٔ بزرگ را گویند. (برهان ). دیگ سرگشاده بود و آن را لوید نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). دیگ سرگشاده ٔ بزرگ که در آن حلوا و غیره پزند و دیگ گرمابه ٔ حمام را نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). دیگ بزرگ سرگشاد...
-
تیان
لغتنامه دهخدا
تیان . [ ت َی ْ یا ] (ع ص ) انجیرفروش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tiyān دیگ دهانگشاد و پهن؛ پاتیل؛ لوید: ◻︎ عشق چو مغز است و جهان همچو پوست / عشق چو حلوا و جهان چون تیان (مولوی۳: ۶۹۰).
-
واژههای مشابه
-
لین سس تیان
لغتنامه دهخدا
لین سس تیان . [س ِ ] (اِخ ) ظاهراً نام موضعی بوده است : سپاهیان لین سس تیانی به سرکردگی پردیکاس در صف آرائی اسکندر مقابل داریوش سوم درجنگ گوگمل شرکت داشتند. (ایران باستان ج 2 ص 1387).
-
سا تیانِ وَن
لهجه و گویش بختیاری
sâ tiân-e van پشت چشم نازک کرد، خودش را گرفت.
-
واژههای همآوا
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا] (ع ص ) رجل ٌ طیان ٌ؛ مرد گرسنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || گل گر. (مهذب الاسماء). بناء. گلیگر. راز. گلکار. کلال . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [طَی ْ یا ] (اِخ ) از اعلام است که جمعی از آنها چون بنا بوده اند خود را منسوب بدان ساخته اند. (سمعانی ).
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . (اِ) دیگی بزرگ . تیان : سکاره ؛ طیانهای حمامها، قدور الحمامات .
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد در 42 هزارگزی جنوب خاوری دورود کنار راه مالرو کرجیان بقطعه ٔ رستم . کوهستانی و سردسیر با 108 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تریاک . شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (فرهن...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . (اِخ ) دهی از دهستان کشور بخش پاپی شهرستان خرم آباد در 53 هزارگزی جنوب باختری سپیددشت و 24 هزارگزی باختر ایستگاه کشور. جلگه و گرمسیر مالاریائی با 60 تن سکنه . آب آن از چشمه ها. محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری . راه آن مالرو...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَ ] (اِ) یاسمن صحرائی را گویند و آن مانند لبلاب بر یکدیگر پیچیده و بر شاخه های آن خار میباشد مانند خار گل وآن را بعربی عشبةالنار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). یاسمین بری است . (فهرست مخزن الادویه ). یاسمن دشتی .
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [ طَی ْ یا ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن اسحاق السخی (ظ: الشیخی ) الطیان الشاعر بالعجمیة. وی اهل قریه ٔ شیخ بوده . بیشتر اشعار او در سحق و مطاینه (ظ : مطایبه ) میباشد. دیوان وی در مرو شهرتی دارد. در آخر توبه کرد و دیگر دهان و زبان ب...