کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تیاسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تیاسر
/tayāsor/
معنی
بهسمت چپ گردیدن؛ بهطرف چپ مایل شدن؛ انحراف به چپ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تیاسر
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به طرف چپ مایل شدن . مق تیامن . 2 - (اِ.) سمت چپ .
-
تیاسر
لغتنامه دهخدا
تیاسر. [ ت َ س ُ ] (ع مص ) بهره کردن گوشت جزور را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن گوشت میسر میان خود. (از اقرب الموارد). || آسان گرفتن با یکدیگر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : تیاسرو...
-
تیاسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ تَیامُن] [قدیمی] tayāsor بهسمت چپ گردیدن؛ بهطرف چپ مایل شدن؛ انحراف به چپ.
-
واژههای مشابه
-
تیاسر داشتن
لغتنامه دهخدا
تیاسر داشتن . [ ت َ س ُ ت َ ] (مص مرکب ) مایل به جانب دست چپ بودن . (ناظم الاطباء). رجوع به تیاسر شود.
-
جستوجو در متن
-
تیامن داشتن
لغتنامه دهخدا
تیامن داشتن . [ ت َ م ُ ت َ ] (مص مرکب ) طرف دست راست بودن ، خلاف تیاسر داشتن .(ناظم الاطباء). رجوع به تیامن و تیاسر داشتن شود.
-
تیاجر
لغتنامه دهخدا
تیاجر. [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) (از «ی ج ر») مثل تیاسر از یسر، تیاجر از، عدول از. بازگشتن . برگشتن از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
متیاسر
لغتنامه دهخدا
متیاسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص )آن که گوشت جزور را بهره میکند و تقسیم میکند. || آن که به چپ میگردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیاسر شود.
-
نشلج
لغتنامه دهخدا
نشلج . [ ن ِ ل َ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیاسر بخش قمصر کاشان در47 هزارگزی شمال غربی قمصر در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از سه رشته قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و تخت کشی و قالی بافی و گیوه سازی است . (از فرهنگ...
-
ذوالیمینین
لغتنامه دهخدا
ذوالیمینین . [ ذُل ْ ی َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) هر کوکبی که اندر وتد وسط السماء باشد و شعاع تسدیس او و تربیعش هر دو زبر زمین اوفتد او را [ با ] دو دست راست خوانند و غلبه او را باشد، و آن کوکب که به وتد وسط السماء باشدو تسدیسش و تربیعش هر دو زیر زمین بود ...
-
راست بودن
لغتنامه دهخدا
راست بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کج بودن و خم بودن . مستقیم بودن . استقامت داشتن : از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی . نظامی . || مساوی بودن ؛ برابر بودن : ازجعفر صادق (ع ) روایت کرده اند که : «سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا» ی...
-
به آفرید
لغتنامه دهخدا
به آفرید. [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) ابن ماه فروردین . ایرانی ، خراسانی (قرن اول و دوم هجری ). وی در زمان ابومسلم خراسانی آیینی جدید آورد و مبنای آن همان دیانت زردشتی بود که با تعلیمات اسلامی مزج شده بود. کتاب مذهبی او بفارسی بود. او دستور داد پیروانش خور...