کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکگویی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تکگویی
فعل
بن گذشته: تکگویی کرد
بن حال: تکگویی کن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
soliloquy, monolog 1/ monologue 1
تکگویی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] سخنانی که یک شخصیت بهتنهایی بر روی صحنه بیان میکند
-
واژههای مشابه
-
تک گویی
دیکشنری فارسی به عربی
مناجاة النفس
-
گویی
لغتنامه دهخدا
گویی . (ص نسبی ) منسوب به گوی . به شکل گوی . چون گوی . از گوی ، یعنی مدور. مانند گوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). گرد. (ناظم الاطباء). کروی : سراسر سپهران گویی ، و ویژه و پاکند و مرده نمیشوند و همیشه گردنده اند. (نامه ٔشت مهاباد از انجمن آرا). || (ق ) ب...
-
گویی
واژگان مترادف و متضاد
انگار، پنداری، شاید، ظاهراً، گوئیا، گویا، مثلاینکه
-
گویی
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) guyi پنداری؛ مانند اینکه: ◻︎ سیب گویی وداع یاران کرد / روی از این نیمه سرخ و زآن سو زرد (سعدی: ۱۴۲).
-
گویی
فرهنگ فارسی معین
(ق .) قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری .
-
tirade
تکگویی طولانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای نمایشی] تکگویی بسیار طولانی که قهرمان، بهتنهایی یا در حضور شخص دیگر، برای بیان عواطف و استدلالهای خود در لحظۀ بحرانی نمایش بیان میکند
-
تک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج ۲. عزب، مجرد ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع ۴. دو، دویدن ۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید ۶. ته، قعر ۷. اندک، قلیل، کم
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .