کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکهمسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکهمسر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ← تککام
-
واژههای مشابه
-
همسر
واژگان مترادف و متضاد
۱. برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، همسنگ ۲. بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال ۳. زوج، شوهر، مرد
-
همسر
لغتنامه دهخدا
همسر. [ هََ س َ ] (ص مرکب )برابر. عدیل . (آنندراج ). نظیر. همانند : به گوهر سیاوخش را همسر است برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است . فردوسی .که بالاش با چرخ همسر بودتنش خون خورد بار خنجر بود. فردوسی .حال آدم چو حال من بوده ست این دو حال است همسر و یکسان...
-
همسر
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص .) 1 - هم اندازه ، برابر. 2 - زن یا شوهر.
-
همسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) hamsar ۱. زن یا شوهر: ◻︎ همسری یافتم که همسر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴: ۶۶۷).۲. [قدیمی، مجاز] همقد.۳. [قدیمی، مجاز] برابر.۴. [قدیمی، مجاز] برابر در بلندی یا در قدرومرتبه.
-
همسر
دیکشنری فارسی به عربی
زوج , شريک , صاحب , قرين , مباراة , متنوع
-
تک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج ۲. عزب، مجرد ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع ۴. دو، دویدن ۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید ۶. ته، قعر ۷. اندک، قلیل، کم
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) ساج .