کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکضربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tap
تکضربی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] آوایی که تنها در نتیجۀ یک بار تماس سریع نوک زبان با سقف دهان تولید شود
-
واژههای مشابه
-
ضربی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← ریتمی
-
ضربی
فرهنگ فارسی معین
(ضَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - آواز یا آهنگی که وزن مرتب داشته باشد. 2 - نوعی طاق یا سقف محدب .
-
ضربی
لغتنامه دهخدا
ضربی . [ ض َ ] (ص نسبی ) منسوب به ضرب .- طاق ِ ضربی ؛ قسمی طاق که زنند از آجرهای به پهنا بهم پیوسته یعنی قطر طاق قطر اقصر آجر است .- آلت ضربی ؛ در آلات موسیقی ، چون دف و دهل و دورویه و امثال آن .|| جلد ضربی ،جلد چرمی ضربی ؛ که منقوش باشد.
-
ضربی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ضرب) [عربی. فارسی] zarbi ۱. ویژگی نوعی طاق یا سقف محدب که با آجر ساخته میشود.۲. (موسیقی) ویژگی اثر موسیقایی موزون.
-
ضربی
لهجه و گویش تهرانی
طاق بدون تیر قوسدار آجری
-
تک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج ۲. عزب، مجرد ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع ۴. دو، دویدن ۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید ۶. ته، قعر ۷. اندک، قلیل، کم
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) ساج .