کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکسکهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) ساج .
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص 149).
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت ِ ] (اِ) تکه ٔ طعام باشد که بعربی لقمه خوانند. (برهان ). تکه ٔ طعام باشد و آنرا کراس نیز خوانند و بتازی لقمه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || بمعنی پیش و نزدیک هم آمده است . (برهان ). ب...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک . گیلکی ، توک . سمنانی ، تیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کسی ...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َ ] (ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوی ، تک : در تک زمان ؛ زمانی کوتاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || تا و تک هر دو تنها بود. (لغت فرس اسدی چ...
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tak ۱. تنها؛ یکه.۲. یگانه.۳. کم؛ اندک.〈 تکتک: (قید) یکییکی.
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) tak ۱. [مقابلِ پاتک] (نظامی) حمله.۲. = تگ〈 تکوپو: = تکاپو ◻︎ هزار گونه غم از هر سوییست دامنگیر / هنوز در تکوپوی غم دگر میگشت (سعدی۲: ۶۰۸).〈 تکوتاز: دو و تاخت؛ به هر سو تاختن و دویدن.〈 تکودو: = تکاپو
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tak ۱. دنباله.۲. [قدیمی] ته؛ پایین؛ قعر.
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tek تکه؛ لقمۀ طعام.
-
تک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] tok ۱. نوک؛ منقار.۲. تیزی سر چیزی، مثل نوک سوزن، خنجر، نیزه، و امثال آنها.
-
تَکُ
فرهنگ واژگان قرآن
که باشد
-
تک
دیکشنری فارسی به عربی
شاذ , شخص , عزف منفرد , فرد , معين , هجوم , واحد , وحيد