کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکسویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
monophonic, mono
تکسویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ویژگی نوعی ضبط یا پخش صدا که در آن از یک راستا برای ضبط یا پخش استفاده میشود
-
واژههای مشابه
-
سویه
واژگان مترادف و متضاد
سو، سمت، جانب، طرف، جهت
-
pan, pan control
سویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] موقعیت صوت در محیطی با دو یا چند بلندگو
-
سویه
لغتنامه دهخدا
سویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) میکربی که میکربهای دیگر از آن پدید آمده باشد. سوش . (فرهنگستان ).
-
سویة
لغتنامه دهخدا
سویة. [ س َ وی ی َ ] (ع اِمص ) راستی وبرابری . یقال : هم علی سَویَّة؛ ای استواء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). راستی و همواری . (دهار) : به نمازی غله دادی و زر و سیم به کافر هم بر این سان بر سویه . سوزنی .|| (اِ) از مراکب داهان و مساکین است . (منتهی الا...
-
سوية
دیکشنری عربی به فارسی
برابر , پهلو به پهلو , با , باهم , بايکديگر , متفقا , با همديگر , بضميمه , باضافه
-
سویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سوِیَّة، مؤنثِ سَوِیّ، جمع: سوایا] saviy[y]e ۱. = سوی savi[y]۲. (اسم مصدر) راستی.۳. (اسم مصدر) برابری.۴. (اسم مصدر) یکسانی.
-
سویه
دیکشنری فارسی به عربی
نسب
-
سویه
واژهنامه آزاد
کوزه- مشک آب
-
سویه
واژهنامه آزاد
(اصفهانی) سویِه؛ کوزه یا تُنگ سفالی آب.
-
cantilever bridge
پُل تکسویه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] نوعی پُل که تنها از یک سمت دارای نگهدارنده است
-
تک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج ۲. عزب، مجرد ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع ۴. دو، دویدن ۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید ۶. ته، قعر ۷. اندک، قلیل، کم
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.