کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zād طعام یا خوراک که در سفر با خود برمیدارند؛ توشه.〈 زاد راه: = زاد۲
-
زَّادِ
فرهنگ واژگان قرآن
توشه
-
زاد
دیکشنری فارسی به عربی
ابن , ولادة
-
تک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج ۲. عزب، مجرد ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع ۴. دو، دویدن ۵. بینظیر، بیمثل، بیهمال، بیمانند، فرید، وحید ۶. ته، قعر ۷. اندک، قلیل، کم
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ قس . تق ] (اِصت .) 1 - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. 2 - هر قسم زدن (عموماً).
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) 1 - منقار مرغ ، نوک پرنده . 2 - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. 2 - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص . اِ.) تنها، یگانه .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) دو، دویدن .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ په . ] (ص .) اندک ، کم ، قلیل .
-
تک
فرهنگ فارسی معین
(تِ) (اِ.) ساج .
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َک ک ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پا سپر کردن کسی را تا سرش بشکند. || اثر کردن نبیذ در کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ صوت ) عمل تیک تاک در ساعت . (از دزی ج 1 ص 149).
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت ِ ] (اِ) تکه ٔ طعام باشد که بعربی لقمه خوانند. (برهان ). تکه ٔ طعام باشد و آنرا کراس نیز خوانند و بتازی لقمه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || بمعنی پیش و نزدیک هم آمده است . (برهان ). ب...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت ُ ] (اِ) منقار جانوران . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). منقار پرندگان . (ناظم الاطباء). منقار مرغان و جانوران . (انجمن آرا) (آنندراج ). طبری ، تک . گیلکی ، توک . سمنانی ، تیک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).- تک کسی را چیدن ؛ در تداول عامه ، تک کسی ...
-
تک
لغتنامه دهخدا
تک . [ ت َ ] (ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پهلوی ، تک : در تک زمان ؛ زمانی کوتاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || تا و تک هر دو تنها بود. (لغت فرس اسدی چ...