کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تکو
/taku/
معنی
۱. موی درهمپیچیده و مجعد: ◻︎ در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: تکو).
۲. نانروغنی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکو
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - موی در هم پیچیده . 2 - نان روغنی .
-
تکو
لغتنامه دهخدا
تکو. [ ت َ ] (اِ) نان تنک روغنی . (برهان ) (انجمن آراء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نان تنکی را گویند که روغن در خمیر آن کرده بپزند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). تکوی . (انجمن آرا) (آنندراج ). || موی درهم پیچیده و مجعد را نیزگفته اند. (برهان ) (ا...
-
تکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تکوی› [قدیمی] taku ۱. موی درهمپیچیده و مجعد: ◻︎ در تکوی توست جان من اسیر / چون غریبی کاو به ظلمت خو گرفت (اثیرالدین اخسیکتی: مجمعالفرس: تکو).۲. نانروغنی.
-
واژههای مشابه
-
تِکّو
لهجه و گویش گنابادی
tekkow در گویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی تکان دادن ، حرکت ، واکنش
-
ده تکو
لغتنامه دهخدا
ده تکو. [ دِه ْ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در هفت هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تاس تَکُو
لهجه و گویش بختیاری
tâs-taku شیون به همراه خواندن اشعارى براى شخص مرده.
-
واژههای همآوا
-
تِکّو
لهجه و گویش گنابادی
tekkow در گویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی تکان دادن ، حرکت ، واکنش
-
جستوجو در متن
-
موى مجعد
واژهنامه آزاد
تکو.
-
taco sauce
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سس تكو
-
تکوی
لغتنامه دهخدا
تکوی . [ ت َ ک َ ] (اِ) بمعنی تکو است که نان تنک و روغنی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بمعنی تکو است . (فرهنگ جهانگیری ). || موی مجعد را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به تکوی شود.
-
لور
لغتنامه دهخدا
لور. (اِخ ) لُر. ناحیتی وسیع است میان اصفهان و خوزستان و جزء خوزستان محسوب میشود. رجوع به لُر شود. (معجم البلدان ) : و در مصاحبت امیر ارغون مشاهیر و معتبران خراسان و عراق و لور و آذربایجان و شیروان . (جهانگشای جوینی ). و کوهی هست میان فارس ولور که آن...