کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکهتراورس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکهتراورس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← تکهریلبند
-
واژههای مشابه
-
تراورس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند
-
تراورس
فرهنگ فارسی معین
(تِ وِ) [ فر. ] (اِ.) تخته های چوبی ضخیم که در زیر ریل های راه آهن به طور عرضی قرار می دهند، ریل بند (فره ).
-
تراورس
لغتنامه دهخدا
تراورس . [ تْرا / ت ِ وِ ] (فرانسوی ، اِ) چوبها و تخته هائی که در راه آهن زیر خطوط آهن در عرض می گذارند. لفظ مذکور فرانسوی است و جزء زبان فارسی نشده است .(فرهنگ نظام ). اما امروزه در فارسی به کار می رود.
-
تراورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: traverse] terāvers چوب یا بتن ضخیم و مقاومی که در عرض خطآهن، با فاصلۀ یکسان زیر ریلها کار میگذارند.
-
تکه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت ۲. خرد، ریزه ۳. لقمه ۴. تیکه، لعبت، زن زیبا ۵. چیز جالب ۶. باب دندان ۷. نصیب، قسمت
-
moiety
تکه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] در حوزۀ شیمیفیزیک ترکیبات آلی، بخشی از مولکول متـ . تکهمولکول
-
تکه
فرهنگ فارسی معین
(تِ کِّ) (اِ.) قطعه ، پاره ای از چیزی .
-
تکه
فرهنگ فارسی معین
(تَ کِّ) (اِ.) بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند.
-
تکه
لغتنامه دهخدا
تکه . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
تکه
لغتنامه دهخدا
تکه . [ ت َ ک ِ / ک َ ] (اِ) بز نررا گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گله ٔگوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی . (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تیس شود. || ...
-
تکه
لغتنامه دهخدا
تکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِ) لقمه . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن . (فرهنگ رشیدی ). || پاره ای از هر چیز باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. (...
-
تکه
لغتنامه دهخدا
تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) در تداول عامه ، چیز جالب توجه . زن زیبا و خوشگل . || نصیب و قسمت . || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).- تکه ٔ کسی بودن ؛ مناسب و درخور کسی بودن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
-
تکه
لغتنامه دهخدا
تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات ). ج ، تِکَک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از المعرب جوال...