کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکمیل با مشغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
CCBS
تکمیل با مشغول
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← خدمات تکمیل ارتباط با مشترک مشغول
-
واژههای مشابه
-
complementation 1
تکمیلسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ایجاد یک رخنمود طبیعی در نتیجۀ دو جهش مختلف در یک ناجورهسته (heterokaryon) یا یک دولاد متـ . تکمیلسازی ژنی genetic complementation
-
booked up
ظرفیتتکمیل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] وضعیتی که در آن تمام اتاقها یا صندلیها ذخیره شده است
-
تکمیل دادن
لغتنامه دهخدا
تکمیل دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن . کمال دادن . به حد تمامی و نیکویی رسانیدن : سایه ای کز مدد مد سوادش داده ست دست کحال قضا دیده ٔدین را تکمیل . انوری .رجوع به تکمیل شود.
-
تکمیل کردن
لغتنامه دهخدا
تکمیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن . تمام کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تکمیل شود.
-
تکمیل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
انجز , دورة , مثالي , ملحق
-
تکمیل کننده
دیکشنری فارسی به عربی
معالج
-
complementation group
گروه تکمیلسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] جهشیافتههایی که در یک کارایه قرار دارند
-
complementation map
نقشۀ تکمیلسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] نمایش طرحوار الگوی تکمیلسازی مجموعهای از جهشیافتهها که در یک قطعۀ کوتاه فامتنی قرار دارند
-
genetic complementation
تکمیلسازی ژنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← تکمیلسازی
-
اجراء کردن تکمیل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ادات
-
جستوجو در متن
-
غرجستانی
لغتنامه دهخدا
غرجستانی . [ غ َ ج ِ ] (اِخ ) شیخ عبداﷲ جامی در نفحات الانس آرد: وی ازاصحاب شیخ رکن الدین علاءالدولة است و از یکی از دیه های غرجستان است . خرد بوده است که پدر وی فوت شده و مادر وی شخص دیگر را شوهر کرد. روزی از وی امری واقع شده بود و از آن شخص متوهم گ...
-
ابن سمعون
لغتنامه دهخدا
ابن سمعون . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوالحجاج یوسف بن یحیی بن اسحاق سبتی مغربی . طبیب یهودی ، با ابن قفطی معاصر، پدرش در سبته بازرگانی داشت اما او بتحصیل علوم پرداخت و طب و ریاضی آموخت . وقتی ملوک مغرب یهود و نصاری را به قبول دین اسلام اکراه میکردند در...