کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دکمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dokme = تُکمه
-
butt on
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکمه، تکمه، غنچه، هر چیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن
-
button
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکمه، تکمه، غنچه، هر چیزی شبیه دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن
-
جوسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جوساک› [قدیمی] jo[w]sak تکمۀ لباس.
-
بندیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندمه، بندینه، بندنه› [قدیمی] bandime تکمه؛ گوی گریبان.
-
گوانگله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گویانگله، گوانگل، گویانگل› [قدیمی] gu'angole دکمه که به لباس میدوزند؛ تکمه.
-
قوقو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) تکمة کلاه و پیراهن .
-
buttony
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکمه، دکمهای، تکمه دار
-
کویک
لغتنامه دهخدا
کویک . [ ک َ ] (اِ) تکمه . (ناظم الاطباء).- کویک بستن ؛ تکمه بستن . (ناظم الاطباء).
-
گویک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ گوی] [قدیمی] guyak ۱. گوی کوچک.۲. تکمه.
-
گوانگله
فرهنگ فارسی معین
(گُ لَ یا لِ) (اِ.) تُکمه .
-
buttoning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن
-
buttoned
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکمه، تکمه زدن، با دکمه محکم کردن
-
دکمه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکمه، دگمه ۲. کلید ۳. گره
-
برعم
دیکشنری عربی به فارسی
جوانه , غنچه , شکوفه , تکمه , شکوفه کردن , جوانه زدن