کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکله
لغتنامه دهخدا
تکله . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 500 خانوار است که ییلاقشان در سبلان و قشلاقشان در مغان است .
-
تکله
لغتنامه دهخدا
تکله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) اتابک مظفرالدین تکله (649-656 هَ . ق .) یکی از مشهورترین اتابکان لرستان است و او با اتابکان فارس و امرای لر کوچک و شول و مغول درافتاد و قسمت عمده ٔ عمر او در زد و خورد گذشته است . کشمکش میان اتابکان فارس و اتابکان لرست...
-
تکله
لغتنامه دهخدا
تکله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از اتابکان است که در شیراز پادشاهی کردند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آراء) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). اتابک تکله (571-591 هَ . ق .) پسر اتابک زنگی است و او 20 سال بر فارس اتابک...
-
تکله
لغتنامه دهخدا
تکله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (ص ، اِ) دیوانه را گویند. (برهان ) (از انجمن آراء) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). دیوانه و شوریده و مجنون . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
تکلة
لغتنامه دهخدا
تکلة. [ ت ُ ک َ ل َ ] (ع ص ) رجل تکله ؛ مرد عاجز که کار خود را بدیگری سپارد و بر وی تکیه نماید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).وکلة. (اقرب الموارد). رجوع به وَکَل و وکلة شود.
-
تکلة
لغتنامه دهخدا
تکلة. [ ت ُ ل َ] (ع اِ) تکلان . (ناظم الاطباء). رجوع به تکلان شود.
-
تکله زبان
واژهنامه آزاد
در شهر گرمسار این واژه در مورد افرادی به کار می رود که لکنت زبان دارند.
-
واژههای همآوا
-
تکلح
لغتنامه دهخدا
تکلح . [ ت َ ک َل ْ ل ُ ] (ع مص ) سپید واکردن دندان در ترشرویی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترشرویی کردن و افراط در تعبس و گفته اند الکلوح در اصل آشکار گردیدن دندانهای عبوس است . (از اقرب الموارد). || ترشرویی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
جستوجو در متن
-
خانجست
لغتنامه دهخدا
خانجست . [ ] (اِخ ) نام قلعه ای حصین و رکنی رکین بحدود لرستان بوده است . حکومت این قلعه از موارد خلاف بین اتابک تکله ٔ سلغری و هزارسف و برادران او بود. چون اتابک تکله رادفع هزارسف میسر نبود ناچار بمصالحت با هزارسف تن داد و یک چندی نیز اتابک تکله از ب...
-
کوتوند
لغتنامه دهخدا
کوتوند. [ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف لر که به خدمت هزاراسف و برادران وی پیوستند و ایشان را قوت و شوکت زیادت شد و با اتابک تکله ٔ سلغری چند نوبت به جنگ پرداختند. (از تاریخ گزیده ). رجوع به تاریخ گزیده چ عبدالحسین نوایی ص 40 و 42 شود.
-
حامد کرمانی
لغتنامه دهخدا
حامد کرمانی . [ م ِ دِ ک ِ ] (اِخ ) پدر ابوحامد افضل الدین احمدبن حامد کرمانی ، مورخ معاصر زنگی و پسر وی تکله . (شدالازار ص 349).
-
آلب ارغون
لغتنامه دهخدا
آلب ارغون . [ ل ِاَ ] (اِخ ) چهارمین فرمانروا از سلسله ٔ اتابکان لرستان . هلاکو پس از فتح بغداد برادر او تکله را بکشت و او را حکومت لرستان داد، و او پانزده سال با حسن سیاست و تدبیر فرمان راند و در سال 673 هَ .ق . بمرد.