کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تکش
/takaš/
معنی
= تکژ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکش
لغتنامه دهخدا
تکش . [ ت َ ک َ ] (اِ) استخوان انگور. (صحاح الفرس ). تخم و دانه ٔ انگور را هم گفته اند. (برهان ). هسته ٔ انگور. (ناظم الاطباء). رجوع به تکز تکژ و تکس شود. || مخفف ته کش ، بمعنی ته نشین : تکش با تلاوش درآمیخته چنین رودی از هر دو انگیخته .نظامی (اقبالن...
-
تکش
لغتنامه دهخدا
تکش . [ ت َ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از ملوک و سلاطین است . (برهان ). نام سلطان تکش خان خوارزمی پسر سلطان اتسز خوارزمشاه بود. (انجمن آرا) (آنندراج ). پادشاه پنجم از سلسله ٔ خوارزمی ... (از ناظم الاطباء). سلطان علاءالدین ، تکش بن ایل ارسلان که در سال 596 ...
-
تکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] takaš = تکژ
-
تکش
دیکشنری فارسی به عربی
هجوم
-
جستوجو در متن
-
علاءالدین
لغتنامه دهخدا
علاءالدین . [ ع َ ئُدْ دی ] (اِخ ) محمدبن تکش . رجوع به علاءالدین خوارزمشاهی شود.
-
inroad
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در خارج از کشور، تاخت و تاز، تهاجم، تعدی، هجوم، حمله، تکش
-
ناصرالدین
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین . [ ص ِ رُدْ دی ] (اِخ ) لقب ملکشاه بن تکش خوارزمشاه است . رجوع به ملکشاه بن تکش در این لغت نامه و نیز رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 423 شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن سعدالدین مسعود ابهری ، ملقب به صدرالدین . وزیر تکش . رجوع به علی انصاری شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مسعود ابهری ، ملقّب به صدرالدین .وزیر تکش . رجوع به علی به صدرالدین (علی ...) شود.
-
علی شاه
لغتنامه دهخدا
علی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) ابن تکش خوارزم شاهی . ملقب به تاج الدین . رجوع به علیشاه خوارزمشاهی شود.
-
کبودجامه
لغتنامه دهخدا
کبودجامه . [ ک َ م َ ] (اِخ ) شاه کبودجامه ، معاصر تکش خوارزمشاه بوده و شعر نیکو می گفته است ، و شاهد این معنی و این نام بیت اوست که گفته جامه ام را نام از سودای تو گشته کبودورنه نام جامه ٔ من اطلس و دیباستی . (آنندراج ).نصرت الدین ، معاصر سلطان تکش ...
-
طمغاج
لغتنامه دهخدا
طمغاج . [ طَ ] (اِخ ) نام ولیعهد تکش به ری . بگفته ٔ صاحب حبیب السیر، پس از آنکه میان سلطان تکش خوارزمشاه وطغرل سلجوقی صلح افتاد بنواحی ری و طغرل ولایت ری رابدیوان خوارزمشاه بازگذارد بدان شرط که تکش متعرض دیگر ولایات نگردد، خوارزمشاه این طمغاج را به ...
-
تکژ
لغتنامه دهخدا
تکژ. [ ت َ ک َ /ک ُ / ک ِ ] (اِ) استخوان انگور بود و بعضی تکس خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 179). دانه ٔ انگور که میان غژم بود و آنرا تکس و تکش نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). استخوان میان انگور باشد یعنی دانه ٔ او. (اوبهی ). استخوان و تخم انگور باش...
-
مردان شاه
لغتنامه دهخدا
مردان شاه . [ م َ ] (اِخ ) سیف الدین خوانسالار از ارکان دولت علاءالدین تکش خوارزمشاه است و نوبتی که به عنوان رسالت و اتمام امر مصالحه از جانب تکش نزد سلطانشاه رفته بود، با شهاب الدین مسعود و بهاءالدین محمد کاتب بغدادی محبوس سلطانشاه شد. (حبیب السیر ج...