کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تکسیر
/taksir/
معنی
شکستن؛ درهم شکستن؛ شکاندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکسیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - شکستن . 2 - مساحت کردن .
-
تکسیر
لغتنامه دهخدا
تکسیر. [ ت َ ] (ع مص ) نیک شکستن . (زوزنی ). بسیار شکستن . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : گر من به شکستن خم آیم فریاد مکن بگاه تکسیر. سوزنی .|| خشمناک شدن : فلان یکسر علیک الفوق او الارعاظ؛ او خشمناک اس...
-
تکسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taksir شکستن؛ درهم شکستن؛ شکاندن.
-
واژههای همآوا
-
تکثیر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ازدیاد، افزایش ≠ تقلیل ۲. ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن ≠ کاهش یافتن، کم شدن
-
تکثیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) بسیار کردن .
-
تکثیر
لغتنامه دهخدا
تکثیر. [ ت َ ] (ع مص ) بسیار کردن . (زوزنی ) (دهار) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بسیار گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). افزودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) افزونی و ازدیاد و افزایش و افراط. (ناظم الاطباء) ...
-
تکثیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taksir زیاد کردن؛ بسیار کردن؛ افزودن؛ افزون کردن.
-
جستوجو در متن
-
شکستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اقاله، خردشدن، خرد کردن، ریزریز کردن، گسستن ۲. تکسیر، کسر ۳. درهمشکستن، مغلوب کردن، منهزم ساختن
-
شنات
لغتنامه دهخدا
شنات . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) شُناة. ج ِ شانی . (از ناظم الاطباء). دشمن دارندگان و این جمع تکسیر شانی ٔ است که مهموزاللام است . (غیاث اللغات ). رجوع به شانی ٔ شود.
-
خردمرد شدن
لغتنامه دهخدا
خردمرد شدن . [ خ ُ م ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه شدن : تهتّم ؛ خردمرد شدن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). انفتات ؛ خردمرد شدن . (زوزنی ). تکسیر؛ خردمرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
متسع
لغتنامه دهخدا
متسع. [ م ُت ْ ت َ س َ ] (ع ص ، اِ) جای فراخ و گشاد و جزء فراختر و گشادتر. (ناظم الاطباء) || (در اصطلاح هندسه ) در نزد مهندسین عبارت است از سطحی که محاط به نه ضلع متساوی باشد و اگر این اضلاع باهم برابر و مساوی نباشند آن سطح را نه ضلعی گویند. (از کشاف...
-
مکسر
لغتنامه دهخدا
مکسر. [ م ُ ک َس ْ س َ ] (ع ص ) شکسته . (ناظم الاطباء). درهم مکسر؛ درمی شکسته . (مهذب الاسماء). || جمعی که بنای واحدش متغیر گردد. (ناظم الاطباء). جمع مکسر را قاعده ٔ خاصی نیست و بناء واحد آن بر هم می خورد چنانکه جمع رجل و اسد، رجال و اُسد گردد. || رو...
-
جحمرش
لغتنامه دهخدا
جحمرش . [ ج َ م َ رِ ] (ع ص ، اِ) زن گنده پیر کلانسال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زن پیر. (از کنز و صراح ) (غیاث اللغات ). || زن زشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). المراءة السمجة.(اقرب الموارد). || خرگوش شی...