کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکاپوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تکاپوی
لغتنامه دهخدا
تکاپوی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) از: تک +الف واسطه +پوی بمعنی پوییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمد و شد از روی تعجیل و شتاب و جستجوی بسیار باشد و بعضی گویند که تکاپوی تردد بی فایده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء). دوادوی . (اوبهی ). دویدن و جستجوی . (شر...
-
واژههای مشابه
-
تکاپوی کردن
لغتنامه دهخدا
تکاپوی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب . به این سوی و آن سوی رفتن . تلاش کردن . سعی کردن . جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سرشت مردم چنان آمد که تکاپوی کند. (منتخب قابوسنامه ص 3).ازآنسو که خورشید می شد نهان تکاپوی م...
-
جستوجو در متن
-
سگدو، سگدو
واژگان مترادف و متضاد
تلاشبیهوده، دوندگی، تکاپوی بیثمر
-
سگدوی کردن
واژگان مترادف و متضاد
تلاش بیهوده کردن، دوندگی بینتیجه کردن، تکاپوی بیثمر کردن
-
سگ دوی
لغتنامه دهخدا
سگ دوی . [ س َ دَ / دُ ] (حامص مرکب ) تکاپوی و جستجوی بی فایده . (آنندراج ). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء).
-
تائیدن
لغتنامه دهخدا
تائیدن . [ دَ ] (مص ) صبر کردن و از این مصدر جز بتا صیغه ٔ مفرد امر حاضر دیده نشده است . رجوع به بتائیدن شود : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاء و مگر [ د ] هرسویی تازیان .ابوشکور (فرهنگ اسدی ).
-
شو و آی
لغتنامه دهخدا
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز در بیشه و در دشت همانا نبودباز را از پی مرغان شکاری شو و آی .فرخی .
-
تک و دو
لغتنامه دهخدا
تک و دو. [ ت َ ک ُ دَ / دُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و پوی . تکاپوی . تلاش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : آسیا را چه ذخیره ست ز چندین تک و دو. ظهیر.رجوع به تک و ترکیبهای آن و دو شود.
-
تک و تاز
لغتنامه دهخدا
تک و تاز. [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) تک و تا. (غیاث اللغات ) دو و تاخت . (ناظم الاطباء). تکاپوی : در سلاح و سواری و تک و تازگوی برد از سپهر چوگان باز. نظامی .خورشید که او چشم و چراغست جهان رااز شوق رخت در تک و تازست چه گویم . عطار. || جستجو ...
-
تک و پوی
لغتنامه دهخدا
تک و پوی . [ ت َ ک ُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) تاخت و دو و دو تیز و تند. (ناظم الاطباء).تکاپوی . آمد و شد از روی تعجیل و شتاب : خورشیدرخا وصل تو جویم شب و روزچون سایه ازآن در تک و پویم شب و روز. سوزنی .به پیش باد نه آن نامه تا به من برسدکه هیچ پیک نیا...
-
نیسبة
لغتنامه دهخدا
نیسبة. [ ن َس َ ب َ ] (ع مص ) تکاپوی نمودن در سخن چینی میان دو کس . (از منتهی الارب ): نیسب بینهما؛ اقبل و ادبر بالنمیمة و غیرها. (اقرب الموارد). || (اِمص ) نمامی . سخن چینی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.
-
بتاییدن
لغتنامه دهخدا
بتاییدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) گذاشتن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان قاطع). بگذاشتن . رها کردن . صبر کردن . تاب آوردن . هشتن . (یادداشت مؤلف ). ترک کردن . (فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء) : تکاپوی مردم بسود و زیان بتاو و مدو هر سوئی تازیان...
-
تکامیشی
لغتنامه دهخدا
تکامیشی . [ ت َ ] (مغولی ، اِ) مأخوذ از تازی تعاقب و نیک کوشیدن در راندن . (ناظم الاطباء). به لغت مغولی تکاپوی به تعجیل و سرعت بود. (سنگلاخ چ لندن ص 157) : و فوجی از بهادران لشکر فیروزی اثر ایشان را تکامیشی نموده همه را از پای درآوردند... (حبیب السی...