کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تکان
/te(a)kān/
معنی
۱. حرکت؛ جنبش.
۲. لرز.
〈 تکان خوردن: (مصدر لازم)
۱. جنبیدن.
۲. لرزیدن.
〈 تکان دادن: (مصدر متعدی) حرکت دادن؛ جنباندن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ≠ سکون
۲. تزلزل
فعل
بن گذشته: تکاند
بن حال: تکان
دیکشنری
bump, flirt, flounce, impetus, jar, jerk, jolt, jounce, jump, kick-start, motion, rock, shake, start, stir, stroke, swag, swing, toss, turn, twitch, wag, wave, wince, wobble, wrench, wriggle
-
جستوجوی دقیق
-
تکان
واژگان مترادف و متضاد
۱. جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ≠ سکون ۲. تزلزل
-
تکان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) حرکت ، جنبش .
-
تکان
لغتنامه دهخدا
تکان . [ ] (ترکی ، اِ) ترکی شوک است که به فارسی خار گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به شوک شود.
-
تکان
لغتنامه دهخدا
تکان . [ ت َ ] (اِ) جنبش و حرکت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صدمه و جنبش و لرزش و برجهیدگی از جای . (ناظم الاطباء). || ترس سخت ناگهانی . ترسی که از امر فجائی پیدا شود و دل بلرزاند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || لرزه . (یادداشت ایضاً). رجوع به تکان دا...
-
تکان
لغتنامه دهخدا
تکان . [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 110 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
تکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) te(a)kān ۱. حرکت؛ جنبش.۲. لرز.〈 تکان خوردن: (مصدر لازم)۱. جنبیدن.۲. لرزیدن.〈 تکان دادن: (مصدر متعدی) حرکت دادن؛ جنباندن.
-
تکان
دیکشنری فارسی به عربی
تشنج , جرة , حرکة , زحام , زحمة , صخرة , صدمة , ضربة , مهرج , هزة
-
واژههای مشابه
-
تکان تکان خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
خلية
-
تکان خوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جمخوردن، حرکت کردن، جنبیدن ۲. منقلب شدن، بههیجان آمدن ۳. هول کردن، هراسیدن ۴. بهاهتزاز درآمدن
-
تکان دادن
واژگان مترادف و متضاد
۱. لرزاندن، بهلرزه درآوردن ۲. جنباندن، حرکت دادن ۳. منقلب کردن ۴. متوجه ساختن، به خود آمدن
-
shot bounce
تکان اتاقک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نوعی نوفه در لرزهنگاشت ناشی از حرکت مکانیکی در اتاقک ثبتِ داده
-
قره تکان
لغتنامه دهخدا
قره تکان . [ ق َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه نو بخش کلات شهرستان مشهد واقع در 28 هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 821 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و مالداری است ...
-
قره تکان
لغتنامه دهخدا
قره تکان . [ ق َ رَ ت ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خورش رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع در 8هزارگزی جنوب باختری هشجین و 21 هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه .. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوایش معتدل است . سکنه ٔ آن 75 تن . آب آن ازدو رشته چشمه و مح...
-
پری تکان
لغتنامه دهخدا
پری تکان . [ پ َ رَ ت َ] (اِخ ) نام فریدن اصفهان بپارسی هخامنشی . پری تکان قدیم با ولایت اصفهان تطبیق میشود و قسمتی را از آن اکنون فریدن گویند . هرودوت آنرا پریکان آورده است .