کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تژه
لغتنامه دهخدا
تژه . [ ت َ ژَ / ژِ ] (اِ) غنچه ٔ گل باشد. (فرهنگ جهانگیری ). غنچه ٔ درخت و غنچه ٔ گل باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی غنچه ٔ گل خصوصاً و غنچه ٔ هر درخت عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج ). غنچه ٔ گل چنانکه در فرهنگ گفته . (فرهنگ رشیدی ). غنچه ٔ درخت ...
-
تژه
لغتنامه دهخدا
تژه . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) شهری باستانی به یونان که در قسمت شرقی آرکادی قرار دارد و دارای معبد بزرگی است که از آثار باستانی یونان است . و رجوع به تژآتی و تژه آت و ایران باستان ج 1 ص 843، 844، 845، 846، 855، 860، و ج 2 ص 942 و ج 3 ص 2022 و 2023 شود.
-
تژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] taže = تژ
-
واژههای مشابه
-
تژه آت
لغتنامه دهخدا
تژه آت . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) ساکنان تژه . اهالی تژه . رجوع به تژه آتی و تژه در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
تجیه
لغتنامه دهخدا
تجیه . [ ت ِ ] (اِخ ) تلفظ ترکی تژه شهر باستانی یونان . رجوع به تژه در همین لغت نامه و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تژآتی
لغتنامه دهخدا
تژآتی . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) ساکنان و مردم تژه . تژه آت : خشایارشا در ولایت ملیان اردو زد و یونانیها تنگه ٔ تروموپیل را اشغال کردند... قوه ٔ یونانی در اینجا عبارت بوده از سیصد نفر اسپارتی ... هزار نفر تژآتی و ... (ایران باستان ج 1 ص 777). رجوع به تژه و ...
-
مزلاق
لغتنامه دهخدا
مزلاق . [ م ِ ] (ع اِ) کلیددان که بی کلید گشاده شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). مزلاج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). تژه بند. (مهذب الاسماء). و رجوع به تژه و تژه بند و مزلاج شود. || (ص ) اسب ماده که بیشتر بچه ٔ ناتمام افکند. (منتهی ا...
-
نزه
لغتنامه دهخدا
نزه . [ ن َ زَه ْ ] (اِ) سقف باشد و بعضی گویند چوبی باشد که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نژه و تژه شود. || جای درآمدن باد و تراوش کردن آب . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
داز
لغتنامه دهخدا
داز. (اِ) خسهای سرتیز متصل بنوک دانه ٔا از قبیل جو و گندم ، که داس و تژه و داسه نیز گویند. || استخوان ماهی . داس . || گچ . || گچکار و بنا. || دیوار گچ مالیده شده . (ناظم الاطباء).
-
نژ
لغتنامه دهخدا
نژ. [ ن َ ] (اِ) دندانه ٔ کلید. (برهان قاطع)(جهانگیری ) (ناظم الاطباء). در لغت فرس اسدی «تزه » با شاهد بدین معنی آمده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به تزه و تژه شود. || بیرون کشنده ٔ چیزی . (برهان قاطع) (آنندراج ). هرآنچه چیزی را بدان بیرو...
-
تره
لغتنامه دهخدا
تره . [ ت َ ] (اِ) دندانهای کلید را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || گیاه تیزی را نیز گفته اند که بر سرهای دانه های جو و گندم درخوشه میباشد. و باین دو معنی با زای فارسی هم آمده است . (برهان ). موهای تیزی که در خوشه بر سر دانه های جو و گندم است . (ن...
-
تزه
لغتنامه دهخدا
تزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ) دندانه ٔ کلید بود که از چوب کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 442). دندانه ٔکلیددان باشد. (صحاح الفرس ) تزه و مدنگ دندانه ٔ کلید بود. (نسخه ای از اسدی یادداشت بخط مرحوم دهخدا).دندانه ٔ کلید باشد. (اوبهی ) : دهقان بی ده است و شت...
-
تش
لغتنامه دهخدا
تش . [ ت ِ ] (اِ) عطش و تشنگی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تشنگی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). دکتر معین در حاشیه ٔ برهان آرد: بمعنی تشنه . اوستا، ترشنه ، تشنگی . پهلوی ، تیشن . هندی باستان ، ترشنا . ارمنی ، ترشامیم ، پژمرده شد...