کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تپ تپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تپ تپ
/teptep/
معنی
۱. صدای تپش سریع قلب.
۲. صدایی که از کوبیدن دست به چیزی میانتهی برخیزد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
flap, pat, pitapat, pulse
-
جستوجوی دقیق
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ ت ُ ت ُ / ت ِ ت ِ ](اِ صوت ) حکایت صوت تپش دل بر اثر ترس یا جز آن آواز حرکت قلب . با زدن کردن صرف شود: دلم تپ تپ میزد. میترسیدم و دلم تپ تپ میکرد. || آواز افتادن انجیر رسیده از درخت و جز آن یکی پس از دیگری .
-
تپ تپ
لغتنامه دهخدا
تپ تپ . [ت َ ت َ ] (اِ صوت ) آواز چیزی که بر چیز نرم خورد مانند دست زدن بخروار پنبه و امثال آن . (لغت محلی شوشتر). || مالیدن کوران بچیزی یا به جستن راه و بتاریکی جستجو کردن مطلقاً. (لغت محلی شوشتر). || آواز پای جمعی را گویند که با هم راه روندیا دوند ...
-
تپ تپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹تاپتاپ› [عامیانه] teptep ۱. صدای تپش سریع قلب.۲. صدایی که از کوبیدن دست به چیزی میانتهی برخیزد.
-
تپ تپ
دیکشنری فارسی به عربی
مضخة
-
واژههای مشابه
-
pulse 1
تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] تغییر ناگهانی و کوتاهمدت کمیتی که معمولاً مقدار ثابتی دارد
-
pulse train, pulse sequence, pulse string, pulse group
قطار تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] تعداد زیادی تَپ/ پالس که پشتسرهم میآیند و مشخصات یکسانی دارند متـ . قطار پالس
-
pulse height
ارتفاع تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] دامنۀ تَپ/ پالس که برحسب ولت اندازهگیری میشود
-
pulsar
تَپاختر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ستارۀ نوترونی چرخانی که پرتو الکترومغناطیسی گسیل میکند و زمانی این پرتو دیده میشود که به سمت زمین باشد، ازاینرو نور آن مانند فانوس دریایی قطع و وصل میشود
-
pulse stuffing
تَپافزایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] گنجاندن تَپها/ پالسهایی در یک قطار تَپ/ پالس برای هدفی خاص متـ . پالسافزایی
-
pulsejet, pulsejet engine
تَپجت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نوعی موتور جت هوادَمشی (air-breathing) که در آن هوا بهطور متناوب و ضربانگونه وارد محفظۀ احتراق میشود و پس از درآمیختن با سوخت مشتعل میشود
-
bubble pulse
تَپ حباب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] رُمبشهای پیاپی حباب حاصل از چشمۀ لرزهای در آب متـ . پالس حباب
-
pulser
تَپساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ابزاری الکترونیکی که تَپها/ پالسهای الکتریکی پُرانرژی و کوتاهعمر تولید میکند
-
sync pulse, synchronizing pulse
تَپ همگاهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] در سامانۀ ضبط صدا، تپی که در فرایند همگاهسازی تصویر و نوارهای مغناطیسی به کار میرود
-
pulse dispersion
پاشش تَپ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] افزایش پهنای تَپ/ پالس براثر عبور از خط انتقال متـ . پاشش پالس