کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تپانچه خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه خوردن . [ ت َ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُر دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . لطمه خوردن . رجوع به طپانچه خوردن شود.
-
واژههای مشابه
-
تپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
تپانچه زدن . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن . کشیده زدن . طپانچه زدن : وز تپانچه زدن این دو رخ زراندودم آسمانگون شد و اشکم شده چون پروینا. عروضی .زنم چندان تپانچه بر سر و روی که یارب یاربی خیزد ز هر سوی . نظامی .تپانچه زد برخ خو...
-
تپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه کردن . [ ت َ چ َ/ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به طپانچه کردن شود.
-
تپانچه زنان
لغتنامه دهخدا
تپانچه زنان . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تپانچه زدن : بفریاد از ایشان برآمد خروش تپانچه زنان بر سر و روی و گوش . (بوستان ).رجوع به طپانچه زنان شود.
-
تپانچه درکردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسدس
-
تپانچه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
صفعة
-
جنگ با تفنگ یا تپانچه
دیکشنری فارسی به عربی
نزاع مسلح
-
در جلد چرمی قرار دادن (تپانچه)
دیکشنری فارسی به عربی
حافظة
-
واژههای همآوا
-
طپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
طپانچه خوردن . [ طَ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . چک خوردن . طپنچه خوردن . لطمه خوردن . زخم با کف دست خوردن .- طپانچه از روزگار خوردن ؛ رنج و تعب کشیدن . رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 181 شود.
-
جستوجو در متن
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...
-
کشیده خوردن
لغتنامه دهخدا
کشیده خوردن . [ ک َ دَ / دِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . تپانچه خوردن . چک خوردن . کاج خوردن . (یادداشت مؤلف ).
-
لت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lat سیلی؛ لطمه.〈 لت خوردن: (مصدر لازم)۱. لطمه خوردن.۲. سیلی خوردن؛ تپانچه خوردن: ◻︎ در شهوت نفس کافر ببند / وگر عاشقی لت خور و سر ببند (سعدی۱: ۱۶۶).۳. زیان دیدن و شکست خوردن در کسبوکار.