کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تپانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تپانچه
/tapānče/
معنی
۱. (نظامی) سلاح گرم کوچک دستی.
۲. [قدیمی] = سیلی
۳. [قدیمی] لطمه: ◻︎ زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یاربیاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲: ۱۵۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد
۲. پارابلوم، پیستوله، کاج
دیکشنری
gun, handgun, magnum, pistol, revolver
-
جستوجوی دقیق
-
تپانچه
واژگان مترادف و متضاد
۱. توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد ۲. پارابلوم، پیستوله، کاج
-
تپانچه
فرهنگ فارسی معین
(تَ چِ)(اِمر.)1 - سیلی ، آسیب . 2 - نوعی اسلحة گرم .
-
تپانچه
لغتنامه دهخدا
تپانچه . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (اِ) طپانچه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). به عربی لطمه خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن دست زدن بر صورت است در هنگام دلتنگی و عزا نه بمعنی سیلی است و در جای خود مرقوم خواهد شد. (انجمن آرا) (آنندراج ). زدن ...
-
تپانچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تپنچه، توانچه› tapānče ۱. (نظامی) سلاح گرم کوچک دستی.۲. [قدیمی] = سیلی۳. [قدیمی] لطمه: ◻︎ زنم چندان تپانچه بر سر و روی / که یاربیاربی خیزد ز هر موی (نظامی۲: ۱۵۱).
-
تپانچه
دیکشنری فارسی به عربی
مسدس
-
تپانچه
واژهنامه آزاد
تپان در زبان ترکی به معنی تکه چوبی است کت و کلفت که روی زمین بعد از شخم زدن می گرداندند تا کلوخ ها شکسته شده و سطح زمین صاف شود. در حال حاضر به بخش زیرین چهارچوب درب که معمولاً یک یا دو سانت از کف بالاتر قرار میگیرد تپان درب گفته می شود. تپانچه نیز ب...
-
واژههای مشابه
-
تپانچه خوردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه خوردن . [ ت َ چ َ / چ ِ خوَرْ / خُر دَ ] (مص مرکب ) سیلی خوردن . لطمه خوردن . رجوع به طپانچه خوردن شود.
-
تپانچه زدن
لغتنامه دهخدا
تپانچه زدن . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن . کشیده زدن . طپانچه زدن : وز تپانچه زدن این دو رخ زراندودم آسمانگون شد و اشکم شده چون پروینا. عروضی .زنم چندان تپانچه بر سر و روی که یارب یاربی خیزد ز هر سوی . نظامی .تپانچه زد برخ خو...
-
تپانچه کردن
لغتنامه دهخدا
تپانچه کردن . [ ت َ چ َ/ چ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به طپانچه کردن شود.
-
تپانچه خوری
لغتنامه دهخدا
تپانچه خوری . [ ت َ چ َ / چ ِ خوَ / خ ُ ] (اِمص مرکب ) سیلی خوردن . رجوع به طپانچه و تپانچه شود.
-
تپانچه زنان
لغتنامه دهخدا
تپانچه زنان . [ ت َ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال تپانچه زدن : بفریاد از ایشان برآمد خروش تپانچه زنان بر سر و روی و گوش . (بوستان ).رجوع به طپانچه زنان شود.
-
تپانچه درکردن
دیکشنری فارسی به عربی
مسدس
-
تپانچه زدن
دیکشنری فارسی به عربی
صفعة
-
جنگ با تفنگ یا تپانچه
دیکشنری فارسی به عربی
نزاع مسلح