کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تپان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
تپان
/tapān/
معنی
= تپاندن
۲. تپاندن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زورتپان.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: تپاند
بن حال: تپان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
تپان
لغتنامه دهخدا
تپان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باباجانی است که در بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان و در 50 هزارگزی جنوب خاوری ده شیخ و 2 هزارگزی قلعه میرآباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 150 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و توتون و لبنیات...
-
تپان
لغتنامه دهخدا
تپان . [ ت َ ] (نف ) لرزان . مضطرب . بی آرام : ز نعره تپان گشت بر چرخ هوربدیگر جهان جنبش افتاد و شور. اسدی (گرشاسبنامه ٔ).|| تپاننده . || (اِ) چکشی که بدان کلوخ را خرد میکنند. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج ا ورق 286 ب ) شود.
-
تپان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارع تپاندن و تپانیدن) [عامیانه] tapān = تپاندن۲. تپاندن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زورتپان.
-
واژههای مشابه
-
تپان،تپاک
لهجه و گویش تهرانی
پرکن
-
عِزّت تپان،عزت تپون،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
زیادی احترام گذاشتن
-
واژههای همآوا
-
طپان
فرهنگ فارسی معین
(طَ) 1 - (ص فا.) تپنده . 2 - (حامص .) بی قرار، مضطرب .
-
طپان
لغتنامه دهخدا
طپان . [طَ ] (نف ، ق ) بیقرار. بی آرام . مضطرب . طپنده . در حال طپیدن . ضجر. هلوع . (منتهی الارب ). تپان : طپان ماده بفتاد و نر برپریدبیامد همانجا که بد آرمید.اسدی (گرشاسبنامه ).شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام دیدم هم...
-
جستوجو در متن
-
Tappan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تپان
-
چپان
لغتنامه دهخدا
چپان . [ چ َ ] (نف ، ق ) در حال چپاندن .تپان . چپاننده . فشاردهنده ٔ بزور چیزی را در جایی .
-
تپانچه
واژهنامه آزاد
تپان در زبان ترکی به معنی تکه چوبی است کت و کلفت که روی زمین بعد از شخم زدن می گرداندند تا کلوخ ها شکسته شده و سطح زمین صاف شود. در حال حاضر به بخش زیرین چهارچوب درب که معمولاً یک یا دو سانت از کف بالاتر قرار میگیرد تپان درب گفته می شود. تپانچه نیز ب...
-
طپان
لغتنامه دهخدا
طپان . [طَ ] (نف ، ق ) بیقرار. بی آرام . مضطرب . طپنده . در حال طپیدن . ضجر. هلوع . (منتهی الارب ). تپان : طپان ماده بفتاد و نر برپریدبیامد همانجا که بد آرمید.اسدی (گرشاسبنامه ).شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام دیدم هم...
-
ارتباک
لغتنامه دهخدا
ارتباک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شوریده و درهم شدن کار بر کسی . شوریدگی . || درآمیخته شدن . (منتهی الارب ). آمیخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || درآویختن بچیزی . (منتهی الارب ). || ارتباک مرد در کاری ؛ نشب در آن که خلاص از آن پیدا نباشد. گرفتار ...