کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تَّعْمَلُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تَّعْمَلُ
فرهنگ واژگان قرآن
انجام می دهد (بعد از کانت :انجام می داد)
-
واژههای مشابه
-
تعمل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری .
-
تعمل
لغتنامه دهخدا
تعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
تعمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ammol ۱. به کار پرداختن.۲. به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن.
-
تَعْمَلْ
فرهنگ واژگان قرآن
عمل صالح انجام دهد (جزمش براي اين است که شرط شده براي جمله بعدي)
-
واژههای همآوا
-
تامل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تانی، درنگ، مکث، تاخیر ۲. شکیبایی، مصابرت ۳. اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرفاندیشی ۴. مراقبه، مکاشفه ۵. اندیشه کردن، اندیشیدن، تعقل کردن ۶. درنگ کردن ۷. دوراندیشی کردن
-
تامل
فرهنگ واژههای سره
درنگ، اندیشه
-
تأمل
فرهنگ فارسی معین
(تَ أَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) نیک نگریستن ، اندیشه کردن .
-
تعمل
فرهنگ فارسی معین
(تَ عَ مُّ) [ ع . ] (مص ل .) خود را به زحمت انداختن برای انجام کاری .
-
طامل
لغتنامه دهخدا
طامل . [ م ِ ] (ع ص ) مردپلیدزبان . || بیباک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) دوقو. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به دوقو شود و آن را طله ملو نیز گویند. دوقوا. (فهرست مخزن الادویه ). تخم گزر. بزرالجزر. تخم حویج .
-
تعمل
لغتنامه دهخدا
تعمل . [ ت َ ع َم ْ م ُ ] (ع مص ) رنج بردن در کار. (تاج المصادر بیهقی ). سختی کشیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عنایت و کوشش کردن در برآوردن حاجت مردم . (از اقرب الموارد). || کاری گرفتن از خود. (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
تعمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ammol ۱. به کار پرداختن.۲. به تکلف به کاری پرداختن و سختی کشیدن.
-
تامل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ammol ۱. اندیشه کردن؛ فکر کردن.۲. درنگ کردن.۳. دقت کردن در امری.۴. دوراندیشی.